#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_63


ولی مریم گفتش نتونسته برگه رو پیدا کنه پس این ورقه وسط دفتر خاطرات چیکار میکنه هان

نمیدونم چقدر با خودم درگیر بودم ولی با احساس سوزش خفیفی تو دستم به خواب رفتم



*سام*

با کمک محمد )رفیقم که دکتره( علی رو که به خاطر ارامبخش خواب رفته بودرو داخل اتاق بردیم و خارج شدیم

محمد گفتش که تو این مدت باید فشار زیادی رو تحمل کرده باشه خوب شد باهام تماس گرفتی و گر نه احتمال سکته مغزی وجود داشت

ازش بخاطر اومدنش تشکر کردم و اون رفتش باید از علی میپرسیدم که چرا اینطوری شده وقتی برگه رو بهم داد و صحتشو تایید کردم حالش بد شد باید ازش بپرسم راجب مریم ذاهد باید بفهمم این دختر چه نقش تو زندگی علی داره که با دونستش صحت بکر بودنش اینطور داغون شد





*علی*

با سستی بیدار شدم به ساعت نگاه کردم 0303 دقیقه صبح رو نشون میداد نگاهم به سام افتاد که روی مبل خوابش برده بود از جام بلند شدم و پتو رو اروم روش انداختم خیلی گشنم بود

رفتم پایین و از منیژه خواستم واسم صبحونه درست کنه اونم گفتش تا نیم ساعت دیگه اماده میکنه

یه چیزی جور در نمیومد اگه مریم پاک بوده پس اون عکسا من که حتی اونا رو واسه بررسی پیش یکی از رفیقای عکاسمم بردم که گفتش فتوشاپ نیست

تازه مریم حامله بود در حالی که من فقط همون شب اول ازدواج باهاش رابطه داشتم و دیگه رابطه ای نداشتیم پس چطور شش ماه بعد از ازدواج حامله شد سرمو میون دستام گرفتم

باید با کسی حرف میزدم اینطوری نمیشد با صدای سام سرمو بلند کردم

romangram.com | @romangram_com