#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_55
_خفه شوووو تو نمیتونی اینکارو بکنی ساناز رو ازت میگیرم ببین راه خروجو در پیش گرفت که
_هی خانم خانما ساناز با باباش رفت هلند تازه یه مامان خوبم داره که س.گ.ش شرف دا ره به صدتای تو راستی شنبه میای شرکت و خیلی ساده و با ارامش برگه طلاق رو امضا میکنی مهریتم میبخشی
یکم چشمامو چرخوندم و شونمو بالا انداختم وگر نه میدونی چی میشه مگه نه دوشیزهههههه
حرفامو با حالتی گفتم که تمسخر ازش شرشر میریخت
سیما صورتش از حرص قرمز شده بود ولی نمیتونست چیزی بگه ولی طوری در رو بهم کوبید که فکر کنم تا چندتا همسایه اونورتر صداشو شنیدن یه لبخند اومد رو لبم
برگشتم داخل منیژه خانم با چشمای گرد شده نگام میکرد خندمو خوردم _من میرم طبقه بالا
_بله اقا رفتم بالا
و دوباره دفتر رو تو دستم گرفتم
سرمای بدی خوردم فکر کنم اثرات موندن تو بارون بهاریه زنگ زدم شرکت و از خانم حسن پور خواستم واسم مرخصی رد کنه دلم تنگه واسه نداشته هام دلم بابا میخواد که دست بکشه رو سرم بگه
_دختر ناز بابای نبینم مریض باشیا نبینم بی حال باشی
دلم یه مامان میخواد که وقتی مریض شدم ازم پرستاری کنه و سرم غر بزنه که چرا تو بارون موندم
خسته شدم از تنهایییی خداااااااا چرا صدامو نمیشنوی من دیگه نمیکشم علی_دستمو کشیدم رو کاغذ جای اشکاش مونده بود
یادم افتاد اونروز وقتی رفتم شرکت خبری از مریم نبود تا ساعت 33 منتظر موندم که خبری ازش نشد امکان نداشت انقدر دیر کنه
romangram.com | @romangram_com