#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_53
یک هفته گذشته کارهای عقب مونده رو تموم کردم حوصلم سر رفته و دلم مسافرتمیخواد
دیروز علی زنگ زد گفتش میخواد بره شمال و ازم خواست منم باهاش برم چون تنهاست و گفتش چهار روزه بر میگردیم یعنی دقیقا 33 هم اولش نمیخواستم قبول کنم ولی یکم که فکر کردم دیدم علی که ادم خوبیه و حد خودشو هم میدونه منم که مردم از بس تو خونه نشستم پس بهتره باهاش برم قبول کردم و قراره ساعت هفت که نیم ساعت دیگه هستش بیاد دنبالم
نیم ساعته که حرکت کردیم علی حرفی نمیزنه منم دارم مینویسم میدونی به این نتیجه رسیدم این پسر چند شخصیت داره
گشنم شده از علی خواستم نگر داره تا از سبدی که گذاشتم صندوق عقب جعبه نون و پنیر و گردو به اضافه نون رو بیارم
علی هم فکر کنم گشنه بود چون زود قبول کرد صبحانه رو خوردیم که البت من واسه اقا ساندویچ درست کردم ساعت یازده و خوردی بود که جلو یه در بزرگ ایستاد و چندتا بوق زد پیرمردی در رو باز کرد و ماشین رو داخل بردیم ویلای خوبی بود نه بزرگ بزرگ که ادم بترسه تنها داخل باشه ونه کوچولو که ادم خفه شه ساک کوچیکمو از صندوق عقب برداشتم و پشت سر علی داخل شدم یه حال بزرگ با اشپزخونه اپن حالت دوبلکس بود ویلا علی گفتش اتاق خواب ها طبقه بالا هستن خودش وارد اتاق سمت چپی شد و از من خواست از بین دوتا اتاق دیگه یکی رو انتخاب کنم
بغیر از اتاق خودش سه تا در دیگه بود که طبق گفتش دوتاش اتاق خواب و یکی دیگه هم فکر کنم سرویس بهداشتی باشه شروع کردم به باز کردن درها حدسم درست بود در بغلی اتاق علی سرویس بهداشتی خیلی مجهزی بود که سنا و جکوزی هم داشت با یه وان گ رد بزرگ
دوتا اتاق ها رو نگاه کردم یکیش بالکن داشت و ویوی جنگل منم از خدا خواسته همون رو انتخاب کردم
خیلی خسته بودم خودمو رو تخت بزرگ دو نفره پرت کردم و خوابیدم
الان تو راه برگشتیم این چهر روز خیلی خوش گذشت با هم رفتیم دریا ماهی
دودی خوردیم رفتیم جنگل والیبال بازی کردیم جوجه خوردیم و کلی خرید کردیم علی هم یه گوشواره نقره که طرح ستاره داره و به گوش میچسبه به عنوان کادو تولد به داد هر روز ساعت 1 صبح میرفتیم ددَرَ دودو و ساعت 33"32 شب بر میگشتیم علی خیلی مرد خوبیه خوش بحال زن آیندش
romangram.com | @romangram_com