#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_52
چشمامو بستم و دعا کردم که سال های دیگه تنها نباشم دعا کردم خدا بهم خانواده بده کسایی که دوستم داشته باشن و دوستشون داشته باشم نمیدونم چرا یاد علی افتادم
حتما الان با خانواده اش خوشه
چشمامو باز کردم که نگاهم تو دوتا گوی قهوه ای ثابت شد فکر میکردم خیالاتی شدمچشمامو چند بار بهم زدم که دیدم نه بابا خیال کجا بود خود خود علیه _ ا علی اینجا چیکار میکنی
لبمو گزیدم اه م منظورم جناب مجد هستش
سرمو انداختم پایین یه ده مین که گذشت دیدم حرفی نمیزنه سرمو اوردم بالا که دیدم داره با تفریح نگاهم میکنه نگاه که نه زل زده بود به من پسره ی استغفرال...
یه دستمو گذاشتم رو سرم ای خاک عالم منو بگو جلوش کشف حجاب کردم سریع شالمو برداشتم خواستم بندازم سرم که مچ دستمو گرفت
اگه بگم انگاربرق 3333 ولت بهم وصل شده باشه دروم نگفتم نگاهمو از دستو که تو دستش اسیر بود گرفتم و به صورتش نگاه کردم
_حیف این موها نیست که بخوای زیر شال پنهونشون کنی
با تعجب نگاش میکردم انگار خودشم تازه متوجه شده چی گفته سریع دستمو ول کرد _اینجا چیکار میکنی الان باید پیش خاتواده ات باشی
منم گفتمش خانواده ای ندارم اونم گفتش منظورت چیه که منم کل زندگیمو تعریف کردم بعد از تموم شدم حرفام بهش نگاه کردم شما چرا اینجایین جناب مجد
منم مثل تو تنهام با این تفاوت که خانواده ام به جا یتیم خونه گذاشتنم پیش اقا جونم انگاری ناراحت بودش منم واسه اینکه بحسو عوض کنم گفتم بیخیال بیا کیک بخوریم اونم انگار تازه متوجه کیک شده بود چرا کیک خریدی زیر چشمی نگاش کردم اخه امروز تولدمه
اونم گفتش نمیدونسته و تبریک گفت اونروز با هم کلی حرف زدیم کیک خوردیم تمام چیپس و پفکا رو هم نوش جان کردیم و رءیس از اقای مجد به خواست خودش تبدیل به اقا علی شد البته خودش میگفت فقط بگو علی ها ولی من روم نمیشد بهش بگم با هم رفتیم شهربازی کلی خوش گذشت شبم علی منو با ماشینش که الان فهمیده بودم اسمش لامبورگینی هستش رسوندم خونه و رفت
61
romangram.com | @romangram_com