#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_5
پوشکش کردم البته طبق چیزی که روی پوشک کشیده شده بود دیگه درست و غلطشو نمیدونم
لباسامو عوض کردم ساناز رو برداشتم و رفتم داخل حال _دختر ناز بابا کیه ساناز خوشگله من کیه داشتم باهاش بازی میکردم که سیما اومد
_سلام سلام من اومدم چطور مطوری شوووهرکم اومد و گونمو بوسید
ارایش کمی داشت که حس کردم زیاد بوده ولی پاک شده ولی وقتی نگاهم به چادرش افتاد سرمو تکون دادم
فکر کنم بعد از اون زنیکه زیادی حساس شدم یکم نشستیم
من_سیما قراره امشب چی بخوریم
_نمیدونم این دختره هم نیست که راستی ازش خبر مبری نشد
_نه بابا
_باش
علی این دفتر چیه
بهش نگاه کردم همون دفتری که از اتاق اون برداشته بودم تو دستاش بود
_اهان اونو میگی مال این دختره است رفتم داخل اتاقش که شاید اسم یا نشونی از کسی که باعث بالا اومدن شکمش شده پیدا کنم که اینو دیدم حالا فعلا اونو بیخیال بیا بچه رو بگیر ببر اماده اش کن منم برم اماده شم بریم رستوران
اومد و بچه رو ازم گرفت منم رفتم لباس پوشیدن و اومدم بیرون سیما داشت تلفنی با کسی حرف میزد که با اومدن من قطع کرد یکم نگاش کردم سیما _ دوستم بود یلدا
_یلدا ؟
_اره تو نمیشناسیش بعد بچه به بغل از جاش بلند شد ساناز و از بغلش گرفتم و رفتم سمت در سوار ماشین شدیم و با رموت در رو باز کردم و رفتیم بیرون جلو یه رستوران خوب نگر داشتم و داخل شدیم رو میز سه نفره نشستیم از گارسون خواستم واسمون صندلی کودک بیاره ساناز رو گذاشتیم داخل صندلی من برگ سفارش دادم سیما هم جوجه داشتیم غذا میخوردیم که تلفنم زنگ خورد شماره ناشناس بود ریجکت کردم که دوباره تماس گرفت تلفن رو روی گوشم گذاشتم _بله
romangram.com | @romangram_com