#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_49


سه هفته از کار جدیدم میگذره برخلاف انتظارم هر روز و هر دقیقه جناب رءیس رو مشاهده میکنم میگی چرا چون اتاق من یه اتاق کوچیک هستش که با دیوار کاذب از اتاق رءیس جدا شده و جناب رءیس تمام فرمایشاتشونو به بنده میفرمایند و خدایی شرکت خوبیه و منم عاشق کارمم

سه چهار ماهه که تو شرکت علیم خخخخخخ دیدی چه زود پسر خاله شدم ولی جلو خودش نمیگما

تو این مدت خیلی بهش عادت کردم و هر روز باید ببینمش مگرنه انگار یه چیزی سر جاش نیستش انگار یه چی کمه

دو روزه علی نیومده سرکار خیلی نگرانشم همش میترسم چیزیش شده باشه ولی رومم نمیشه به گوشیش زنگ بزنم

بعد از کلی دل دل کردن بعد از ساعت کاری باهاش تماس گرفتم بعد از کلی بوق خو ردن یه اقایی جواب داد

_بله

_سلام ببخشید گوشی اقای مجد

_بله

_علی مجد رو میگما صدای خنده بیجونش اومد_میگم که خودمم خانمم خانم رو یه جور تاکیدی گفت یعنی منو نشناخته

_ببخشید که مزاحمتون شدم ذاهد هستم راستش دیدم دو روزه نیومدین سر کار نگرانتونشدم

............_

_الوووووو الوووووووووو اقایییییی مجددددددد کجا رفتین اقاییی مجددددددددد علی اقااااااااا هر کاری کردم جواب نداد

دلشوره گرفته بودم قبلا تا دم خونش واسه دادن cd های اماده شده ی طرح ها یه تاکسی گرفتم و ادرس رو دادم

سریع پیاده شدم و کلید زنگ رو چند بار فشاردادم که کسی جواب نداد دستمو گذاشتم رو زنگ و بر نداشتم در با تیکی باز شد

راستش یکم ترس برم داشت که داخل بشم اخه یه دختر تنها تو خونه یه مرد میدونین که با فکر به اینکه ممکنه بلایی سرش اومده باشه این افکار رو پس زدم و فاصله در تا خونه رو با دو طی کردم در ورودی رو باز کردم شروع کردم سرک کشیدن اینور اونور _جنابببب مجددد کجاییین

romangram.com | @romangram_com