#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_48
دستمو دراز کردم و گوشی رو از پا تختی برداشتم بدون نگاه به شماره دکمه اتصال رو زدم _بله
سام_ کجایی پسر نیم ساعت دیگه دادگاه شروع میشه مگه نمیخوای حضانت ساناز رو کامل به ایرج بدی
با شنیدن حرفاش سیخ رو تخت نشستم اهههه خواب موندم _تا نیم ساعت دیگه خودمو میرسونم
_منتظرتم داداش فعلا
فشنگی اماده شدم یکی از لباسای داخل کمد رو پوشیدم سوار ماشین شدم و با سرعت هزاررررر خودنو رسوندم دادگاه
از دادگاه خارج شدیم با ایرج دست دادم و ازش خواستم مراقب ساناز باشه و اگه اذیتش کنه با من طرفه
سام هم خداحافظی کرد و گفتش شنبه برگه طلاق رو میاره برام تا امضاء کنم
ماشین رو روشن کردم و شروع کردم تو خیابونا چرخیدن نمیدونم چقدر خیابون گردی کردم که ماشینو گوشه خیابون نگر داشتم و سرمو تکیه دادم به فرمون و چشمامو رو هم فشار دادم یه ربع تو همون وضع موندم چشمامو باز کردم نگاهم به لباسی افتاد که تنم بود یه پیرهن قهوه ای سوخته که کناره هاش با نوار نارنجی کثیف کار شده بو با یه شلوار کتون قهوایی
یاد روزی افتادم که با مریم رفتیم واسه خرید لباس
_ببین علی لباسای تورو کامل من انتخاب میکنم تو هم لباسای منو انتخاب کن باشه اقایی چقدر اونروز خوش گذشت یادمه سر انتخاب لباس خواب از عمد اون لباسایی که همش تور بود و کوتاه کوتاه رو انتخاب میکردم و مریم هم سرشو مینداخت پایین و گوشه لبشو گاز میگرفت با اینکه بهش گفته بودم از این عادتش خوشم نمیاد و بهتره ترکش کنه ولی بازم همون آش و همون کاسه
نفس عمیقی کشیدم و به سمت خونه راه افتادم
یه راست رفتم طبقه بالا و داخل اتاق شدم در کمد رو بازکردم و یه ست ورزشی خاکستری ادیداس پوشیدم
رو تخت نشستم و دفتر رو باز کردم
romangram.com | @romangram_com