#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_47
قرار شد فردا بریم دادگاه و حضانت ساناز رو بدم بهشون با اینکه واسم خیلی
سخته ولی اینده ساناز مهمتره و مطمءنم اگه ساناز پیشم باشه سیما وقت و بی وقت به بهونه اون میاد تو این خونه اخ گفتم سیما
_منیژهههه خانم منیژههه خانم
سریع از اشپزخونه اومد بیرون و کنارم ایستاد _بله اقا
_منیژه خانم فردا اتاق اول از سمت راست طبقه بالا رو تماما خالی کن همه چیزو بریز دور یا اگه چیز بدرد بخوری هست و کسی رو میشناسی که نیاز مند باشه بهش بگو بیاد ببره اتاق رو تا فردا شب خالی خالی حتی بدون پرده ازت میخوام _بله اقا متوجه هستم
تلویزیون رو روشن کردم و بعد از کلی بالا و پایین کردن کانال ها رو پی ام سی نگر داشتم چشمامو بستم و سرمو به پشتی مبل تکیه دادم
فکرم رفت سمت مریم یعنی الان کجاست چیکار میکنه زنده است یا مرده یادم افتاد که بهم گفتش بچه ها ی عشقش هستن یعنی عاشق کسی شده اون شخص کیه
اصلا مریم خیانت کرده یا نه اگه نکرده چطور حامله شده اصلا چرا شب عروسیمون اون اتفاق افتاد
چشمامو باز کردم باید هر چه زود تر تمام دفتر رو میخوندم امروز که سه شنبه هستش ولی از شنبه باید برگردم شرکت سام دست تنها نمیتونه از پس کارا بر بیاد منیژه خانم ازم خواست برم غذا بخورم
داخل اشپزخونه غذا رو چیده بود کوکو سیب زمینی سالاد و سس و .... همه رو روی میز چیده بود تنهایی از گلوم پایین نمیرفت از منیژه خانم خواستم با هم غذا بخوریم اونم قبول کرد اولین لقمه رو که گذاشتم تو دهنم رفتم به گذشته ها مریم خیلی اشپز خوبی بود و این کوکو سیب زمینی دقیقا مزه کوکو های اونو میداد بیش تر از چهار لقمه نتونستم بخورم صندلی رو به عقب حول دادم و در حینی که از منیژه خانم بابت غذا تشکر و شب بخیر میگفتم از جام بلند شدم و به سمت طبقه بالا رفتم طبق عادت به سمت اتاق خودمو سیما رفتم دستمو گذاشتم رو دستگیره که یادم اومد الان اتاق من اتاق انتهای راهرو هستش )طبقه بالا 5 اتاق هستش که دو تا سمت راست و دوتا سمت چپ و یکی هم که در بزرگتری نسبت به بقیه داره ته راهرو قرار داره( بسمت ته راهرو قدم برداشتم
در رو باز کردم و داخل شدم یادم به شبی افتاد که مریمو انداخته بودم رو کولم و از پله هااومدیم بالا اونم با اون دست های ظریفش همش میزد به پشتم و میگفت _واااییی علی بزارم پایین علیییی الان میوفتم جیغغغغغغغغ خودمو رو تخت پرت کردم و به سقف زل زدم خدایا یعنی اخرش چی میشه تا کجا باید پیش برم
یاد یه جمله افتادم که میگفت از خریبه خوردن زخم نداره این خوردن از اشناهاس که یه زخم عمیق به جا میزاره
با صدای گوشیم بیدار شدم
romangram.com | @romangram_com