#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_46
داشتم زندگیمو میکردم که استاد باهام تماس گرفت و گفت برم دفترش باهام کار داره منم از مدیر بخشمون )شرکت تبلیغاتی بخش های مختلفی داره که تمام بخش ها زیر نظر استاد هستش یعنی اون نظارت میکنه ولی واسه هر بخش یه مدیر داریم( کسب اجازه کردم و رفتم دفتر استاد
از چیزی که استاد گفت هم خوشحال شدم هم ناراحت
استاد فرمودن که جناب مجد ازشون خواستن من رو برای کار به شرکتشون بفرستن چون به کمک اینجانب احتیاج دارن خوب این بخش ناراحت کنندش و بخش خوشحال کنندش اینکه جناب مجد فرمودن که ماهانه حقوق ثابت بنده 235هستش ولی هر طرحی رو که انجام بدم بسته به نوع طرح کم کم 533 تومن به حقوق اضافه میشه پیشنهاد وسوسه بر انگیزی هستش خوب شما بودین قبول نمیکردین کیه که از پول بدش بیاد در ضمن همشم که مجد رو نمیبینم حالا شاید روزی دوبار پس به استاد گفتم که قبول میکنم علی_ یاد اون روزا افتادم وقتی اومد و گفت که از شرکت تبلیغاتی .... اومده خیلی از دیدنش تعجب کردم طرح اولیه ای که زد بنظرم عالی بود ولی دوس نداشتم همون اول بار قبول کنم بخاطر همین تا سه هفته معطلش کردم بیچاره هر روز پنج تا طرح جدید میورد و میرفت ولی من دلم پیش طرح اولی بود اخرم گفتم همون تو اون مدت فهمیدم تو رابطهبا اقایون مشکل داره منم تا میتونستم اذیتش میکردم مثلا وقتی حرف میزدم اصلا به
صورتم نگاه نمیکرد که منم رو بهش گفتم خانم ادب حکم میکنه وقتی کسیباهاتون حرف میزنه به اون نگاه کنید نه زمین
تازه یه روزم گفتمش فکر نکنم دیگه بچه مدرسه ای باشین پس بهتره وقتی میاین شرکت من مثل بچه های دبیرستانی لباس نپوشید آیی آییی اگه قیافشو میدیدین اونموقع دقیقا مثل لبووو لپاش سرخ سرخ میشد بعد از رفتنش از شرکت انگار یه چیزی رو گم کرده بودم حست بچه ها یه عروسک حدید واسشون میخری بهش عادت میکنن منم به اذیت کردن و حرص دادنش عادت کرده بودم نه جوابمو هم نمیداد دختر جماعت زیاد دور و برم بود ولی هیچکس مثل مریم نبود نمیدونم چطور بگم بهتون مثل یه دایره سفید وسط تمام دایره های سیاه زندگیم بود )امیدوارم متوجه منظورم شده باشین(
پس با جناب ساجدی )رءیس کار مریم که از طریق اقا جون خدابیامرزم باهاش آشنا شده بودم( تماس گرفتم و ازش خواستم مریم رو برای کار به شرکتم بفرسته حقوقش رو هم طوری گفتم که نتونه نه بیاره اخه کی از پول بیشتر
وقتی فرداش اقای ساجدی تماس گرفت و گفت که خانم ذاهد قبول کردن یک ذوقی کردم که نگوووو
خواستم ادامه رو بخونم که چند تقه به در خورد و منیژه خانم داخل شد
_ببخشید که مزاحم شدم اقا کارهای اتاق تموم شدن میخواستم ببینم برای شام چی درست کنم
_دستتون درد نکنه هر چی که دوست دارین درست کنید برای من فرقی نمیکنه داشت از اتاق بیرون میرفت که نرفته برگشت _ببخشید اقا ولی گوشیتون یه ریز زنگ میخوره
_ممنونم که گفتین الان میام میتونین برین
بعد از رفتن منیژه از تخت بلند شدم دفتر رو برداشتم و به اتاق خودم و مریم رفتم همه چیز تمیز شده بود دفتر رو گذاشتم رو پاتختی و به طبقه پایین رفتم گوشیم داشت زنگ میخورد با دیدن اسم ایرج یادم افتاد که باید بهش زنگ میزدم تا جواب پیشنهادش رو بدم ولی من به کل یادم رفته بود ولی بنظرم ساناز به محبت مادری احتیاج داشت و با چیزی که از دریا دیدم مادر خوبی میشد با این فکر دکمه اتصال رو فشار دادم
romangram.com | @romangram_com