#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_44


قرار داد رو نوشتم و منیژه خانم هم امضا کرد نگاهم به دفتر افتاد برشداشتم و به طبقه بالا رفتم دوست نداشتم برم اتاق خواب خودم و سیما کلید اتاقی که درش 7 سال بود باز نشده بود رو از داخل گاو صندوق برداشتم در اتاق رو باز کردم تخت بهم ریخته بود همه جا رو خاک گرفته بود نگاهم به لباس عروسی افتاد که گوشه اتاق پرت شده بود درست فهمیدین این اتاق ،اتاق مشترک من و مریم بود اتاقی که فقط یک شب با هم داخلش بودیم اگه حرفای امیر اشتباه بود پس چرا شب دومادی من خراب شد چرا احساس پادشاهی نداشتم چرا

در کمد رو باز کردم پر بود از لباسای رنگارنگ لباسای که هیچوقت پوشیده نشدن کشو هارو باز کردم تیشرت ،شلوارک،لباس خواب، لباس زیر همه چیز رفتم سمت میز توالت به



اینه نگاه کردم شکسته بود و تصویرمو درست نشون نمیداد تمام عطر و لوازم های ارایش رو زمین پخش شده بود خم شدم و از بین وسایل پخش شده عطری که همیشه مریم میزد رو برداشتم

عجیب بود که سالم مونده بود بوش کردم همون بوی گل محمدی مریم عاشق این بو بود از جام بلند شدم و رفتم سمت لباس عروس یکم کثیف شده بود ولی هنوز زیبایی خودشو داشت یه لباس پرنسسی که بالا تنه دکلته که پر بود از سنگ دوزی و منجوق دوزی های زیاد که تا کمر ادامه داشت و از اونجا پف دار میشد و دنباله نسبتا بلندی داشت رو دامن هم کمی با حالت پخش نکین های ریز داشت منیژه خانمو با صدای بلند صدا زدم چیزی نگذشت که جلو در پیداش شد

_بله اقا

_منیژه خانم اینجا رو تا شب تمیز شده ازتون

میخوام هیچ چیز رو دور نریزین جز خورده شیشه ملافه هارو هم دور نندازین بشورین و دوباره بکشین روی تخت

_بله قربان

باید جواب سوالامو پیدا میکردم جواب چیزایی که مثل خوره داشت از درون منو میخورد تمام جواب چراهام باید داخل دفتر باشه با این فکر سریع از اتاق خارج شدم و رفتم اتاق مهمان خوب تا اونجا خوندم که خیس اب شده بود

با صدای اهمی سرمو به اون سمت چرخوندم یکم نگاش کردم خیلی جیگر بود یه پسر باموهای مشکی حالت دار چشمای قهوه ای ته ریش بینی و لب متناسب سریع سرمو انداختم پایین باخودم گفتم خاک تو سرت پسر مردومو قورت دادی که پسره ازم معذرت خواست منم به گفتن خواهش میکنم اکتفا کردم

میدونین من همیشه وقتی میخوام با یه مرد حرف بزنم استرس میگیرم و یه جوری میشم با این لباسا دیگه نمتونستم کاری بکنم پس راه برگشت رو در پیش گرفتم کادو زیبا رو فردا میدادم دیگه داشتم به خیایون اصلی میرسیدم که همون ماشین مشکیه کنارم ترمز کرد اول گفتم شاید با کسی کار داره یکم اطراف رو نگاه کردم که خبری نبود شیشه سمت شاگرد پایین رفت پسره_خانم بفرمایید برسونمتون با این وضع تاکسیا سوارتون نمیکنن پیاده هم خطر ناکه

51

اول خواستم قبول نکنم ولی یکم که فکر کردم دیدم حق با اونه و با این وضع



romangram.com | @romangram_com