#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_42
واااایییییی امروز ظهر خیلی خجالت کشیدم بدبخت زیبا هم کلی پشت تلفن معذرت خواست ولی دیگه
قبول نکردم برم خونشون و ازش خواستم اون بیاد خابگاه اخه نمیدونی چی شدش که ظهری که خونه زیبا اینا بودم مامانش رفته بود خونه عمش یکم تمرین کردیم که مامیش زنگید که بره بیاردش زیبا هم رفتش ولی به من گفت راحت باشم و از خودم پذیرایی به عمل بیارم منم با رفتنش یکم خونه رو دید زدم بعدم رفتم تو اشپزخونه در یخچال رو باز کردم سرمو بردم داخل یخچال که خوب ببینم داشتم واسه خودم اهنگ خوشگلا باید برقصن اندی رو میخوندم یافتم یه خیار سبز داشت بهم چشمک میزد منم روشو زمین ننداختم برداشتمش چون داخل میوه خوری بود پس شسته شده بود صدای قدم هایی اومد منم فکر کردم زیبا هستش گفت ا زیبا که زود اومدی ولی با دیدن پسری که دست به سینه بهم زل زده بود دهنم باز موند حالا فکر کن یکم خیار هم تو دهنم اون جناب هم داشت ب رو ب ر منو دید میزد یه نگاه به لباسم کردم واییب خدا منو بکشه سریع از کنارش رد شدم و خودمو پرت کردم اتاق زیبا در رو هم از داخل قفل کردم لباسم از این خفاشیا بود که تا پایین با...سن بودش و آستیناش گشاد بودش و شونه سمت چپم بیرون افتاده بود یه شلوارک طرح جین چسپون هم پوشیده بودم یکی زدم تو سر خودم و سریع مانتو شلوارمو پوشیدم با صدای در منم از خونه زدم بیرون خوب بزارین از این پسره بگم البته بهتره بگم داداش زیبا چون بدبخت زنگ زدش وقتی هم من گفتمش قضیه رو کلی معذرت بخواست بعدم گفتش داداشش بوده و اسمش امیر هستش خوب یه پسر قد بلند با پوست گندمی که موهاش تا رو گردنش بود صورت کشیده ای هم داشت بقیشو دقت نکردم
شش ماه گذشته و الان داخل شهریور هستیم از اوضاع اب و هوا نگم که
خودتون بهتر میدونین درسم رو به اتمام و فقط معطل پایان نامه هستم البت فکر نکنین اسون بودا نه جانم پدرم در اومد تا تونستم درسا رو پاس کنم دیروز زیبا زنگ زد و واسه تولدش دعوتم کردش منم اومدم واسش کادو بخرم تو یه مغازه از این گوی شیشه ایا هستش که تکونش بدی برف مرف میاد بالا ها خوب این داخلش یه دختر و پسر بودن که همدیگه رو بغل کرده بودن و داخل یه باغ هم بونش بنظرم خوب بود همون رو خریدم و از خود صاحب مغازه خواستم کادوش کنه خودمم میخواستم یه تونیک استین بلند مشکی که روش نوشته های سفید داست با شلوار سفید و شال سفید مشکی بپوشم بنظرم خوب بود ولی زیاد نمیتوتستم بمونم باید سریع برمیگشتم یه تاکسی خبر کردم و سر کوچه زیبا اینا پیاده شدم
متاسفانه نرسیده به جشن تولد بخاطر شانس بسیار خوشگلم برگشت خوردم میگی چی شد
خوب از تاکسی پیاده شدم داشتم مثل این با کلاسا تو خیابون اروم اروم میرفتم که نمیدونم چی شد شدم خیس اب یه کم به بالای سرم نگاه کردم که هوا ابری مبری نبود تازه ساختمون چیزی هم نبود داشتم همینطور با خودم فکر میکردم چی شد که ماشین مشکی که از این خارجی ها بود و کمی جلوتر ازم واستاده بود دنده عقب گرفت و کنارم واستاد شیشه دودی بود و چیزی معلوم نبود یکم تو کوچه نگاه کردم که با دیدن چاله پر از اب دو هزاریم افتاد ولی امروز که بارون نیومده چطور اب داخل چاله پره همینطور داشتم به چاله اب نگاه میکردم انگار حالا میاد بهم میگه چطور پر شده
علی _ یاد اون روز افتادم واسه مهمونی دیر کرده بودم و با بیشترین سرعتی که میشد داشتم میروندم که چاله اب رو ندیدم و ماشین هم از داخلش رد شد و دختری که بغل واستاده بود خیس اب شد ماشینو کمی جلوتر نگر داشتم و با کف دست زدم رو پیشونیم اهههههههه گندت بزنن از تو اینه نگاه کردم دختره داشت مثل این گیجا اطرافشو نگاه میکرد دنده عقب گرفتم و کنارش پارک کردم اول کمی با ابروهای بالا پریده نگام کرد بعد نگاهشو تو کوچه گردوند و رو چاله اب استب کرد از ماشین پیاده شدم یه نگاه از بالا به پایین بهش انداختم بیچاره کل شلوارش کثیف شده بود نه سفید بود به قیافش نگاه کردم فقط یه رژ لب و ریمل داشت موهاش هم مشکی بود چون یه تکه کوچیک حالت کج از شالش بیرون افتاده بود از انالیزش دست برداشتم و با یه اهم متوجه خودم کردمش یکم نگام کرد و بعد سرشو انداخت پایین
_ببخشید حواسم نبود و عجله هم داشتم انتظار داشتم بهم بتوپه و بگه مگه کوری و اینا
ولی با همون سر پایین خواهش میکنمی گفت و راه خروج از کوچه رو در پیش گرفت میدونستم با این وضع هیچ اژانسی سوارش نمیکنه گوشیم زنگ خورد امیر بود بهش گفتم لباس کسی رو کثیف کردم و میرم برسونمش
به ساعت نگاه کردم از سه صبح گذشته بود چشمام میسوخت دفتر رو بستم ولی قبلش همون عکس با لباس قرمز رو گذاشتم لای دفتر تا فردا ادامشو بخونم حوصله بلند شدن نداشتم پس دست کردم و کاناپه رو به حالت تخت خواب در اوردم )اخه از این مبل تخت خواب شوها بود یعنی هم مبل هم تخت خواب(
ساعت حدود 33 بود که از خواب بیدار شدم قهوه ساز رو به برق زدم با شرکت خدماتی تماس گرفتم تا واسم یه خدمتکار داءم خوب پیدا کنن اونا هم گفتن تا ساعت یک کسی رو میفرستن
باید کارهای طلاق رو انجام میدادم دیگه اصلا نمیتونستم حتی اسم سیما رو تو شناسنامم تحمل کنم با سام تماس گرفتم و از خواستم کارهای طلاق توافقی رو انجام بده و برگه رو واسه امضا بیاره اونم قول داد تا یک هفته کاراشو بکنه
romangram.com | @romangram_com