#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_39
دانشگاه هم بدک نیست یعنی من سرم به کار خودمه ولی تا دلتون بخواد با هم خابگاهیام تفریح میکنیم از قایم موشک گرفته تااااااااا کیک پزی شیرینی پزی و حتی رقص
البته من رقص رو یادشون میدونم اخه بقول شیرین من هر چی بلد نباشم این قلمو خوب بلدم
واییی بهتر از این نمیشه دو هفته دیگه عروسی شیرینه یعنی دقیقا میشه دو و سه ی نوروز واااییی خیلیییی شوق و ذوق دارم اخه اولین عروسی هستش که دارم میرم شیرین گفته خودش واسم لباس میخره تازه کتایون جون )مامان فرهاد( گفته برم پیشش اولش خواستم قبول نکنم ولی چون زیاد اصرار کرد قبول کردم و الان هم اومدم خونشون یه خونه از این قدیمیا که وسطش یه حوض داره خیلی خونه قشنگیه
وقتی از شیرین پرسیدم فرهاد اینا که پول دارن پس چرا تو این خونه هستن
گفت چون بابای فرهاد قبل از شهادتش اینجا بوده مامانش قبول نکرده از این خونه برن و گفته من تا اخر عمرم همینجا میمونم
امروز عروسییییههه از دیشب فقط تونستم سه ساعت بخوابم اخه خیلی هیجان دارم بزارین از لباسم واستون بگم یه لباس قرمززززز دکلته که بالا تنه تنگی داره ولی پایین تنه گشاد میشه و حالت پر مانند پارچشو درست کردن
کتایون جون گفت موهامو باز بزارم بهتره اخه مجلس زنونه مردونه جدا هستش و از اونجا که بنده ارایش کردن بلد نیستم فقط یه رژ زدم وقتی کتایون جون دیدم گفت
وایییی دخترمم ماههه شدی ولی بنظرم یکم از اینا که میزنن به مژه هاشون خشگل میشه بزن
مممم من بلد نیستم باشه عزیزم صبر کن یلدا رو صدا کنم فکر کنم بلد باشه )یلدا دختر دایی فرهاد( بعد ذفت یکم موندم که یلدا اومد
اولش ازم تعریف کرد و بعد که بهش گفتم بلد نیستم ریمل بزنم گفتش صبر کن برم کیفمو بیارم خلاصه کیفشو اورد و ریمل رو زد به مژه هام خودمو داخل اینه نگاه کردم عالیییی شده بودم حتما باید یاد بگیرم از یلدا تشکر کردم اونم با گفتن خواهش میکنمی از اتاق رفت
خیلی دلم میخواست یه عکس از خودم تو این لباس داشته باشم از کتایون جون خواستم ازم عکس بگیره که قبول نکرد و گفت بهتره برم اتلیه بعدم بدون توجه به من رفت اقا فربد داداش بزرگ فرهاد رو صدا کرد اونم منو برد یه اتلیه و یه عکس توپ انداختم
)علی_ به عکسی که پشتش نوشته بود عروسی شیرین نگاه کردم خیلی زیبا شده بود درست مثل گل مریم (
romangram.com | @romangram_com