#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_36
_شدنش که میشه ولی صحبت در چه مورد
_ساناز
_ک ی؟
_اگه بشه همین امشب
_باشه مشکلی نیست فقط کجا
_کافی شاپ ستاره خیابون ..... ساعت 9
_بله حتما
صدای شکمم بلند شده بود در یخچال رو باز کردم چیز زیادی نبود دوتا تخم مرغ برداشتم و نیمرو کردم
خونه خیلی بهم ریخته بود باید زنگ میزدم شرکت خدماتی واسم یه خدمتکار داءم بفرستن ساعت 1303 بود لباس پوشیدم و خودمو رسوندن به
محل قرار خیلی شلوغ بود مجبور شدم ماشینو دوتا کوچه عقب تر پارک کنم و پیاده رفتم در رو باز کردم که اویز بالای در صدا داد نگاهمو چرخوندم که ایرج و زنشو سر میزی گوشه کافی شاپ دیدم به سمتشون رفتم سلام کردم و صندلی رو عقب کشیدم و نشستم گارسون اومد واسه خودم قهوه سفارش دادم قهوه تلخ مثل اینروزای من فکرامو عقب زدم و رو به ایرج
_خوب چه کمکی از دستم برمیاد
_راستش من و همسرم تصمیم گرفتیم ساناز رو با خودمون ببریم بی حرف نگاهش کردم که ادامه داد
_ من نمیدونستم سیما ازدواج کرده راستش من روابط زیادی رو قبل از ازدواجم داشتم نگاهی به همسرش کرد
لیلا دست ایرج رو که روی میز بود فشار داد و چشماشو به نشونه تایید رو هم گذاشت
romangram.com | @romangram_com