#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_32
ایرج به همراه زنش و همچنین پدرش دنبال پرستار راهی شدن کاری از دست من بر نمیومد یه جورایی اضافه بودم
تصمیم گرفتم برم دیدن امیر از پله ها پایین اومدم و به سمت اتاق 303 رفتمچند تقه به در و بعد داخل شدم امیر بیدار بود و داشت گریه میکرد خودمو بهش رسوندم
_چی شده داداش چرا گریه میکنی مرد که گریه نمیکنه
_دیدی علی دیدی چه بلای سرم اومد گریش اوج گرفت
_امروز میخوان دفنش کنن زن منو مینو رو من تازه داشتم عاشقش میشدم تازه داشتتم طعم خوشبختی رو میچشیدم
دستمو به نشونه همدردی گذاشتم رو شونه اش و فشار ارومی دادم یکمه اروم تر شد دستشو گذاشت رو دستم که رو شونش بود _میتونی یه کاری واسم بکنی
_اگه بتونم چرا که نه
_داخل کشو میز بغل تخت یه دسته کلید هستش کشو رو باز کردم و کلید رو برداشتم
_اون کلید بلنده کلید گاوصندوق هستش داخل اتاق خواب پشت قاب عکسی عروسیمون
،میگن برای مراسم به شناسنامه من و مینو نیازه
ازت میخوام بری و شناسنامه ها رو بیاری رمز گاو صندوق 2320 هستش _باشه داداش من رفتم
در آپارتمان رو باز کردم و داخل شدم قبلا اومده بودم و میدونستم اتاق خواب کدومه وارد اتاق شدم قاب عکس دقیقه روبروی تخت خواب بود یه قاب عکس بزرگ از امیر و مینو تو عکس امیر از پشت دستاشو دور شکم مینو حلقه کرده بود و سرشو گذاشته بود تو گودی گردنش مینو هم چشماشو بسته بود و یه دست رو دستای گره خورده ی امیر رو شکمش و یکی دیگش موهای امیر رو تو چنگ گرفته بود
قاب رو به بدبختی از دیوار جدا کردم و رو زمین تکیه به دیوار گذاشتم کلیدی که امیر گفت رو داخل کردم و چرخوندم رمز رو زدم و در رو باز کردم
داشتم دنبال شناسنامه ها میگشتم که گوشیم زنگ خورد بهش توجه نکردم و بازم به گشتن ادامه دادم ته گاوصندوق بودن دستمو دراز کردم که بازم گوشیم زنگ خورد نگران شدم که شاید اتفاق بدی افتاده با دست دیگم گوشیمو دم گوشم گذاشتم شناسنامه ها رو تو دستم گرفتم و کشیدم
_بله امیر بود
romangram.com | @romangram_com