#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_31
_بههههه اقاجون چی شده یادی از پسرت کردی
یوسفی _ مسخره بازی رو بزار کنار پسر یه کار مهم باهات دارم
_چیزی شده اقا جون مشکلی پیش اومده یوسفی_ تو زنی به اسم سیما کیا میشناسی _اسمش اشناس اقا جون ولی یادم نیست کیه
_ببین کسی اومده اینجا و ادعا میکنه ........
تمام حرفای منو واسه پسری که حالا فهمیدم همون ایرجه تعریف کرد ایرج _بابا یعنی امکانش هست اون بچه من باشه یه بچه از من
صدای زنی اومد چی شده ایرج کدوم بچه مگه تو بچه داری ایرج خلاصه ای از حرفای پدرشو به زنه گفت که زن جیغ بلندی کشید
_وااایییی خدا ایرج باورم نمیشه بعدم انگار گوشی رو از ایرج گرفت
زن _واییی اقا جون راست میگین منو ایرج با اولین پرواز خودمونو میرسونیم واییی خیلی کار دارم فعلا خداحافظ بعدم گوشی رو گذاشت
یوسفی نگاهش به من که با تعجب تلفن رو نگاه میکردم افتاد
یوسفی_لیلا بود زن ایرج میدونم تعجب کردی که چطور زنی میتونه از خبر بچه دار شدن شوهرش خوشحال بشه لیلا نمیتونه حامله بشه یعنی بچه تا سه ماهه گی زنده هستش ولی بعدش سقط میشه دکترا جوابشون کردن مخصوصا بخاطر اینکه پسرمم بخاطر روابطی که در گذشته داشته مشکل پیدا کرده اونا قرار بود یه بچه از پرورشگاه بیارن که با اومدن تو و طبق گفته ات راجب مادر بچه میتونن ساناز رو بزرگ کنن اخه لیلا عاشق بچه است
دیروز ایرج و همسرش لیلا اومدن ایرج برخلاف تصورم مردی با شخصیت بود که چهره اروپایی و قد بلندی داشت پوستی روشن موهای طلایی و چشمانی سبز دقیق عین ساناز بود یا بهتره بگم ساناز همه چیزشو از پدرش به ارث برده بود دکتر از اتاق با چند نفر دیگه خارج شدن
همه )من ،فریبا،ایرج،لیلا و یوسفی بزرگ( به سمتش تقریبا حجوم بردیم دکتر با لبخند
_جواب ازمایش مثبت هستش
بعد رو کرد به ایرج بهتره با خانم زارع )اشاره به یکی از پرستارها( برین تا اماده گی های لازم رو انجام بدین ان شا ال.. امروز عصر میریم واسه عمل
romangram.com | @romangram_com