#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_25


_اونقدر هست که راضیت کنه

_باشه پس بیا به این ادرس ......

خودمو به ادرسی که گفت رسوندم یه ساختمون 23 طبقه

حرفای پسره یادم اومد )طبقه 5 واحد 31( در باز بود سوار اسانسور شدم و شماره 5 رو فشار دادم اسانسور با صدای زنی که طبقه رو اعلام میکرد ایستاد از اسانسور خارج شدم زنگ واحد 31 رو فشار دادم

یه پسر از این مو سیخ سیخیا در رو باز کرد داخل خونه شدم یه خونه که شاید به زور 53 متر میشد

پسر_سیما تو اتاق خوابه

رو صندلی نشستم بهش بگو بیاد بیرون

پسره شونشو انداخت بالا و به سمت اتاق رفت یه ده دقیقه گذشت که با سیما خارج شد سیما با دیدنم جا خورد خواست برگرده تو اتاق که پسره نذاشت و دستشو گرفت اوردش و رو مبل جلو من نشوندش نگامو ازش گرفتم





میدونم دیر شد ولی باور کنید مشغول بودم شرمنده شروع کرد حرف زدن

_اردلان نامرد این اینجا چیکار میکنه اصلا تو با این چه صنمی داری هان ...

یه بسته 33 تومنی از جیبم در اوردم و گرفتم سمت پسره با دیدن پول چشماش برق زد سریع اومد و پولو ازم گرفت بعد در حالی که داشت سوت میزد رفت تو اتاق خواب

_مطمءن باش اگه مجبور نبودم نمییومدم دیدنت فقط یه سوال ازت دارم و بعد از گرفتن جواب میرم _پدر ساناز کیه

_منظورت چیه خوب تویی دیگه

romangram.com | @romangram_com