رمان عشق یا کیسه بوکس

#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_24


_چرا دکتر مشکل چیه

_ازمایش ها با هم مغایرت ندارن یعنی پیوند انجامش غیر ممکنه

_متوجه نمیشم دکتر شما خودتون گفتین این پیوند خیلی راحت از پدر به فرزند و یا از فرزند به پدر ممکنه ولی الان

دکتر کمی خودشو بیشتر رو میز خم کرد

_بذارین رک بهتون بگم جناب مجد ساناز دختر شما نیست یعنی شما نمیتونین پدرش باشین



شروع کردم خندیدن اونقدر خندیدم که اشک از چشمام در اومد به زور خندمو کنترل کردم

_شوخی جالبی بود دکتر ،عمل کی انجام میشه

_میدونم باورش براتون سخته جناب مجد ولی ما نمیتوتیم عمل رو انجام بدیم مگر اینکه پدر ساناز برای عمل حضور پیدا کنه

)تا حالا شده حس کنید بد بخت ترین ادم رو زمین هستید شده احساس کنید که چندین بار با ده چرخ از روتون رد شدن اگه شده بدونین حس اون لحظه منو داشتین ( داشتم از پشت شیشه به دختری نگاه میکردم که دختر من نبود هم خون من نبود ولی واسم عزیز و دوست داشتنی بود و به اندازه دختر خودم دوستش داشتم نمیتونستم دست رو دست بزارم و نابود شدنشو ببینم باید میرفتم دنبال سیما حتما اون میدونست پدر ساناز کیه با اینکه اصلا دلم نمیخواست قیافشو ببینم ولی مجبور بودم شماره سیما رو گرفتم جواب نداد

اونقدر گرفتم تا پسری جواب داد _الو

_سلام با سیما کار دارم

_سیما خوابه اگه واسه امشب میخوایش باید بگم مشغوله ونمیتونه بیاد دندونامو رو هم فشار دادم

_اگه سیما رو بهم تحویل بدی پول خوبی بهت میدم

_مثلا چقدر

romangram.com | @romangram_com