#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_22
لباس مخصوص رو پوشیدم به شکم رو تخت دراز کشیدم دکتر اومد کنارم
_ممکنه کمی درد داشته باشی چون میخوایم سوزن رو وارد ستون مهره ها کنیم بیحسی هم خطر داره مگرنه
_اشکالی نداره دکتر کارتونو انجام بدین
_نفس عمیق بکش
همرا با نفس عمیقم احساس سوزش عمیقی رو داخل کمرم حس کردم انگار داشتم استخونمو خورد میکردن پی در پی نفسای عمیق میکشیدم با صدای دکتر که گفت تموم شد چشمامو رو هم گذاشتم و سیاهی بود و سیاهی
نمیدونم کجا بودم یه بیابون بی هیچ اب و علفی زنی پشت به من تو چند متری وایساده بود به سمتش رفتم
_خانم خانم اینجا کجاست جواب نگرفتم
_خانم خانم باشما هستم چرا جواب نمیدین
نزدیکش شدم دستمو گذاشتم رو شونه اش خواستم برش گردونم که صدای بچه گونه ای بلند شد
_باباا بابااااااا ههههههههههه
به اطراف نگاه کردم یه دختر بچه داشت به سمتم میدوید یه حس خاصی داشتم دختر بچه داشت بهم میرسید که رو زانوهام نشستم و دستمو واسه بغل کردنش باز کردم چند قدم بیشتر تا رسیدنش به من نمونده بود که زنی که کنارم بود دوید طرفش و بغلش کرد بچه دست و پا میزد و منو صدا میکرد ولی زن داشت میبردش
_بابا بابا علییییییی بابا
خواستم برم طرفش که نتونستم به پاهام نگاه کردم داشتم داخل مرداب فرو
میرفتم صدای بچه دور شده بود هر چی سعی کردم نشد خودمو خلاص کنم و هی بیشتر فرو میرفتم
همه چیز داشت تکون میخورد انگار داشت زلزله میومد با صدایی که اسممو صدا میکرد چشمامو باز کردم
romangram.com | @romangram_com