#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_21




دکتر عینکشو رو چشماش جابه جا کرد هنوز چیزی معلوم نیست ولی با چیزایی که گفتین احتمال درست بودن حدسمون به 15 رسید

_چه حدسی دکتر

_هنوز چیزی معلوم نشده جناب مجد امیدوارم حدسم اشتباه باشه بعدم گوشی رو برداشت و شماره گرفت

دکتر_خانم زند ازتون میخوام جوا ازمایش های ساناز مجد رو در کمترین زمان ممکن بدستم برسونین

نمیدونم خانومه پشت خط چی گفت که دکتر_بله بله متوجه هستم باشه منتظرم

بعدم گوشی رو قطع کرد از دکتر تشکر کردم و از اتاق خارج شدم فریبا هم پشتم میومد با اومدن جواب ازمایش دنیا رو سرم خراب شد باورم نمیشد ساناز من فقط 5 سالش اخه یه دختر 5 ساله لاغر چطور میتونه سرطان خون داشته باشه

با اینکه دکتر گفته بود احتمال بهبودی 53 درصد هستش چون ساناز خال یا لکه قرمزی رو بدنش ظاهر نشده ولی بازم نمیتونستم اروم باشم

به امیر هم سر زدم حال چندان درستی نداشت ساناز رو سریعا داخل بیمارستان بست ری کردیم دکترا گفتن باید تا یک هفته شیمی درمانی شه بعدش پیوند مغز و استخوان تو این دو سه روز یه پام اتاق ساناز و پای دیگم اتاق امیر بود امیر هنوز هوشیاری کامل نداشت چون بخاطر درد همش بهش مسکن تزریق میکردم از ساناز که نگم دختر لاغرم الان شده بود پوست و استخون وزنش اندازه بچه های دو سه ساله از سیما خبری نیست البته خیلی بهتره چون اگه ببینمش زندش نمیزارم اگه زودتر ساناز رو اورده بودیم شاید اینطوری نمیشد رفتم تو محوطه بیمارستان سیگاری روشن

این روزا فقط همین سیگار یکم ارومم میکنه شده همدم لحظه هام با شرکت تماس گرفتم و گفتم تا مدت نامعلومی نمیتونم بیام و کارا رو معاونم انجام بده فریبا صدام میکرد

بیچاره تو این مدت همش بیمارستان بود به صورتش نگاه کردم چشماش قرمز شده بود _بهتره برین خونه کمی استراحت کنید فریبا خانم من هستم

_ولی

برین من میمونم

_باشه راستی اومدم بگم دکتر گفت بیاین تا امادتون کنن واسه نمونه مغز استخوان سرمو کمی به معنی باشه تکون دادم



romangram.com | @romangram_com