#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_19
ازش دور شدم میرم لباسمو عوض کنم اومدم نباشی رفتم بالا فریبا جلو اتاق ساناز ایستاده بود با دیدنم سرشو انداخت پایین
_آ آقای مجد ببخشید بخدا من نمیخواستم یه نگاه بهم انداخت _ساناز دوباره تب کرده
نفسمو فوت مانند بیرون دادم و چشمامو بستم انگار خوشی به من نیومده جون نداشتم ببرمش بیمارستان پس رو کردم به فریبا
فریبا خانم اگه میشه خودتون ببرینش دکتر بعدم کارتمو از کیفم در اوردم اینم واسه هزینه
ها رمزش 3131
دوتا قرص ارامبخش رو با هم انداختم بالا و خودمو پرت کردم رو تخت با فکر با اینکه این تخت مال منو و سیما هستش و چه شبایی رو با هم گذروندیم اعصابم تحریک میشد و به سر دردم اضافه بلند شدم و رفتم داخل یکی از اتاقای مهمان و خودمو پرت کردم رو تخت تک نفره نمیدونم چقدر به خودم و بد بختیام فکر کردم که خوابم برد
نمیدونم کقدر خوابیده بود که با صدای ممتد تلفن بیدار شدم رفتم داخل حال تلفن هنوز زنگ میخورد
_بله
_سلام جناب مجد کجایین میدونین چقدر زنگ زدم
_ببخشید فریبا خانم خواب بودم مگه چی شده
_اگه میشه بیاین بیمارستان
_چی شده مشکلی پیش اومده
با به یاد اوردن اینکه سانازو برده بیمارستان خواب کلا از سرم پرید سانا ساناز چیزیش شده فریبا خانم دخترم چش شده
_نمیدونم جناب مجد الان دارن ازش ازمایش میگیرن ساناز خیلی بیتابی میکنه بهمین خاطر باهاتون تماس گرفتم
romangram.com | @romangram_com