#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_17


خیلی سعی کردم تا تونستم خودمو کنترل کنم که دندوناشو نریزم تو حلقش نشستم رو مبل سیما هم رو پاهام نشست

_راستی نمیخوای دوستتو بهم معرفی کنی

_اره به دوستش اشاره کرد پانی و بعد به من اشاره کرد اقامون علی .علی دوستم پانی صدای اس ام اس گوشی سیما بلند شد

با دیدن اس سرشو انداخت پایین

چونشو گرفتم و سرشو اوردم بالا چشماش پر اشک بود _چی شده خانم

_یکی از دوستامه مامانش سکته کرده بیچاره کسی رو نداره ازم میخواد امشب برم پیشش بعد نگاهشو دوخت تو چشمام اجازه میدی



_اوهوم مشکلی نیست یکم مکس کردم

_من یه دکتر اشنا دارم شماره دوستتو بده باهاش حرف بزنم و ادرس و شماره دکتر رو بدم

_نه نه نمیخواد یعنی اون خودش مامانش دکتر داره

_مگه نگفتی کسی رو نمیشناسه

_خوب اره

_پس چطور دکتر داره و اصلا وقتی دکتر داره نیازی به تو نداره با انگشتاش شروع کرد خط کشیدن رو قفسه سینم _خوب گناه داره

)مطمءنا جایزه بهترین بازیگر رو میدادن به سیما به گوشیش نگاه کردم رو میز بود (



romangram.com | @romangram_com