#عشق_و_تقدیر_پارت_9
قبول کردم و گاماس گاماس رفتیم سمت اتاق سپهر!!!. دراز کشیده بود روی تختش و هندزفری هاش توی گوشش و چشاش بسته بود....!! هستی یهو هندزفری رو از گوشش کشید بیرون و یه صدای خوفناک دراورد که سپهر 10 متر پرید بالا و دوید !!! هستی هم میدوید دنبالش.!!! سپهر یه لحظه پشتشو نگاه کرد و وایساد و با عصبانیت گفت:
-هستی کثافت این چه غلطی بود که ت...
پابرهنه رفتم وسط حرفش و گفتم:
-وااااااااای سپهر یه بار دیگه بگو هستی!!
سپهر با تعجب گفت:
-هستی؟؟
ولی بعدش خودشم متوجه شد که..........دیگه زبونش نمیگرفت!
خدارو شکر به خاطر ترسیدن بووود.کلی جیغ جیغ کردیم سر همیمن موضوع و هر کدوم به طرز با مزه ای بهش تبریک گفتیم. خلاصه که اونشب یکی از بهترین شبای زندگیم شد.موقع خواب یادم اومد که امروز 19 بهمن بود و تولد سپهر25 بهمن بود.اخ اخ حالا چی براش بگیرم؟؟....وااای چی بپوشم.....و با این افکارم به خواب رفتم.صبح ساعت 8 بیدار شدم و رفتم پایین و به همه که سر میز صبحانه نشسته بودن سلام کردم و روی یکی از صندلی ها نشستم و مشغول شدم. جدی جدی سپهر دیگه تو تلفظ حرف(س) مشکلی نداشت. اینو وقتی فهمیدم که به مامانش که خاله درسای من میشد گفت:
-دستت درد نکنه درسا خانوووم!!!
خاله درسا اولش متوجه نشد ولی چند لحظه بعد با تعجب گفت:
-سپهر چی گفتی؟
سپهر با لبخند گفت:
-گفتم دستت درد نکنه درسا خانووم.!!
romangram.com | @romangram_com