#عشق_و_تقدیر_پارت_8
سپهر خندید و گفت:
-اهان از اون لحاظ اسمش ((paranormal activity((پایه ای؟
من:اخ جووووووون اره تا تو بذاری ما بریم بساط خورد و خوراک رو بیاریم.
عاشق فیلم ترسناک بودم. سریع با هستی رفتیم پایین و میوه و چیپس و پفک و تخمه و.... رو بردیم بالا تو اتاق سپهر.سی دی رو توی دستگاه گذاشت و ال سی دی که تو اتاقش بود رو روشن کرد. وسطای فیلم بود و من رک و پوست کنده میگم گرخیده بودم ولی به روم نمیاوردم. سپهرم که تو اعماق فیلم بود. هستی هم از اول فیلم پشت من قایم شده بود!!!!!!!! سوگل هم که طاقت نیاورد و رفت خوابید.!! وقتی فیلم تموم شد یه نفس راحت کشیدم و بعد از جمع و جور کردن اتاق سپهر شب به خیری گفتیم و با هستی رفتیم تو اتاق سوگل. نیم ساعتی بود که داشتم با هستی حرف میزدم که گفت:
-حوصلم سر رفته.
من:خب چیکار کنم؟
هستی چشاش برقی زد و گفت:
-فهمیدم..... بریم سپهرو بترسونیم؟
من:مگه بیداره؟
هستی:اره داشتم میرفتم دستشویی برق اتاقش روشن بود بریم؟
من:چه جوووری؟؟؟؟
هستی همه موهمشو ریخت توی صورتش و گفت:
-اینجوری..!!
romangram.com | @romangram_com