#عشق_و_تقدیر_پارت_10

خاله هنوز تو بهت به سر میبرد که من داستانو براش تعریف کردم بعدش غش غش خندید و گفت:

-امان از دست شما!!!

همون لحظه سپهر اومد و خداحافظی کرد و رفت شرکت. مهندس عمران بود و تو شرکت پدرش کار میکرد. 1 ساعت بعد منو هستی هم از خاله تشکر و خدافظی کردیم و رفتیم خونه هامون.

*****

داشتم جلوی ایینه با موهام ور میرفتم. امشب تولد سپهر بود و من همون لباسی رو که اون روز با نازی رفته بودم بیرون خریده بودم رو با کفش ستش پوشیدم. به موهام ژل و کتیرا زده بودم که فر بمونه البته موهای من خیلی فر نبود. یه حالت فر و طول موجی داشت یا به عبارت دیگه فرِ باز بود. ریختمشون دورم و مشغول ارایش کردن شدم. کیف و کادوم که یه ساعت خیلی خوشگل و مارک دار بود رو برداشتم و سوار ماشینم شدم. توی راه پشت یه چراغ قرمز وایساده بودم که متوجه پسری شدم که صداش از زانتیایی که بغل دستم بود میومد. داشت بال بال میزد تو ماشین قراضه اش و هی میگفت:

-خانوم خانوم ... خااااااانوووووومممممم

یه نگاه بهش کردم ببینم چی میگه که دیدم تا کمر از شیشه اویزونه و یه تیکه کاغذم تو دستشه!!!!!! تا نگاهمو دید لبخندی زد و بریده بریده و به سختی گفت:

-س...سلا..م...ف...ف....فر..زا..د... ...هستم .

خب من چیکار کنم یکی نیست بگه مگه مجبوری تا کمر از تو پنجره بیای بیرون. درحالی که به سختی جلوی خندمو میگرفتم سری از روی تأسف تکون دادم و پامو فشار دادم روی پدال گاز. و بعد از سوار کردن هستی به سمت خونه ی خاله درسا رفتیم. وقتی رسیدیم سریع یه سلام به خاله کردیم و رفتیم بالا تو اتاق سوگل.لباس هستی یه پیرهن دکلته ی قرمز بود که قدش تا بالای زانوش میرسید و یه کمربند مشکی هم داشت. کفششم پاشنه بلند و قرمز بود که یه خط پهن مشکی به صورت اریب روش میخورد. موهاشو تند تند براش اتو کردم و ریختم دورش بهدش تازه نوبت سوگل بود. سوگل دقیقا نقطه مخالف سپهر بود. پوست سفید و موهای خرمایی و چشمای قهوه ای داشت .خلاصه موهای سوگلو با بابلیس فر کردم و یه ارایش دخترونه هم روی صرت نازش انجام دادم. لباسش یه پیرهن کوتاه قهوه ای بود که یه دامن شل و بامزه داشت. سه تایی مثل سه تفنگ دار از پله ها رفتیم پایین!! که صدای فرشیدو شنیدیم:

-به به سه کله پوک چه خوشگل شدن!!!

سوگل که کلا سرشو انداخت پایین و هیچی نگفت. از قیافه ی هستی هم میشد به راحتی یه این موضوع که نمیدونه چه جوابی بده پی برد!!!پس خودم دست به کار شدم و با لبخند گفتم:

-فرشید جون خوشگل بودیم. تا کوور شود هر انکه نتواند دید!!!!

فرشید خندید و بحثو عوض کرد و گفت:


romangram.com | @romangram_com