#عشق_و_تقدیر_پارت_11
-خب دیگه من باید برم دنبال سپهر و بیارمش. شما سه کله پوک خوشگل هم همه چیزو اماده کنید تا من برگردم چیزی نمیخواید؟؟؟
من: باشه اقا ما سه کله پوک...تو زورو!! فقط بادیگارد عزیز سپهر... مراقب باش در نره.!!!!
فرشید با گیجی گفت:
-کی در نره؟سپهر؟
من:نه کش شلوارت. !!!
و سه تایی خندیدیم. فرشید مثل این دختر گند دماغا ایشششششی گفت و رفت. با هزارو یک نقشه فرشیدو فرستاده بودیم ماشین سپهرو قرض بگیره و بعدش به بهونه ی اینکه سپهر وسیله نداره بره دنبالش و از شرکت بیاردش خونه و ما با تولدی که براش گرفتیم و خودش خبر نداشت سورپرایزش کنیم. میدونستم مثل هر سال تولدشو یادش نیست ولی همیشه اولین کسی که تولد منو بهم تبریک میگفت اون بود.!!! مهمونای خاصی نداشتیم. فقط ما بودیمو دایی دانیال و زندایی مرجان یا همون پدرو مادر هستی . خاله دریاو شوهرش اقا محمد یا همون پدر و مادر فرهاد و فرشید. خاله درسا و شوهرش اقا رضا که همون پدر ور مادر سپهر وسوگل میشدن. با صدای میس کال فرشید همه ساکت شدن. این به این معنی بود که سر خیابونن و باید اماده باشیم. سریع همه رو وسط پذیرایی که دقیقا جلوی در ورودی بود جمع کردم و برقا رو هم خاموش کردم و با اضطراب به در خیره شدم. همه ساکت بودن و مثل من در انتظار... بعد از چند دقیقه صدای چرخش کلید تو قفل در بلند شد... مثل وزق زل زده بودم به در که سپهر وارد شد. تو تاریکی زیاد چهره اش مشخص نبود ولی میشد فهمید که خسته س...اخی نااااازی!. با تعجب رو به فرشید گفت:
-پس مامان اینا کوشن؟ اوسکل کردی منو؟؟هیچکس که خونه نیست...
و همینطور که به سمت چراغ میرفت که روشنش کنه زیر لب غر میزد و به فرشید فحش میداد!!! معلوم نیست چی بهش گفته که انقد عصبانیه . همین که برقو روشن کرد ما یکصدا البته با جیغ گفتیم:
-تولدت مبااااااااارررررک!!!!!!!!
سپهر معلوم بود که اولش ترسید... من هم چنان با اضطراب و نگرانی منتظر عکس العمل سپهر بودم....انتظارم خیلی طول نکشید چون سپهر لبخندی زد و اومد جلو و با همه سلام و علیک و روبوسی کرد البته به ما دخترا فقط دست میداد که خیلی پررو نشیم!!بعد رو به همه گفت:
-خب حالا این سورپرایز کار کی بود؟؟
همه با هم با دست به من اشاره کردن و گفتن:
-رها...
romangram.com | @romangram_com