#عشق_و_تقدیر_پارت_12
سپهر لبخندی زد و اومد جلو و گفت:
-پس همه اینا کار تو بوده دیگه وروجک اره؟
و رو به سوگل ادامه داد :
-سوگل خانوم یاد بگیر به این میگن ابجی خوووووب.
و خم شد و گونمو بوسید و گفت:
-مرسی رهایی...
و سریع به اتاقش رفت که لباسشو عوض کنه. بغض کرده بودم...یعنی چی؟ این انصاف نبود. من با شوق و ذوق بشینم واسه تولد عزیزترین کسم و عشق زندگیم برنامه ریزی کنم و اون در جوابم بگه که ابجی خوبی هستم؟؟ سریع به بالا و دستشویی اتاق سوگل پناه بردم و شروع کردم تو ایینه با خودم حرف زدن:
-نه رها نه .... تو گریه نمیکنی....من مطمئنم تو محکم تر از این حرفایی عیبی نداره....تو خودت انتخاب کردی...کسی مجبورت نکرده بود که عاشق یه ادمی بشی که تو براش با خواهرش فرقی نداری....
اما عشق که این چیزا سرش نمیشه...بالاخره موفق شدم اشکامو مهار کنم ونذارم روی گونه هام سر بخورن. چندتا نفس عمیق کشیدم و بغضمو فرو دادم. یکم ارایشمو بیشتر کردم و رفتم پایین. تا موقع کادو باز کردن فقط داشتیم میرقصیدیم. وقتی موقع باز کردن کادوها شد دوباره استرس گرفتم...نکنه خوشش نیاد...مگه میشه رها چرت نگو ساعت به این خوشگلی دلشم بخواد...نوبت به کادوی من رسید. بلند شدمو رفتم کادو رو از سوگل که میپرسید این مال کیه گرفتم و دادم به سپهر و گفتم:
-تولدت مبارک داش (داداش) سپهر ناقابله امیدوارم خوشت بیاد...
سپهر لبخندی زد و گفت:
-مررررسی رها !!!
کادو رو باز کرد و بلافاصله ساعت خودشو در اورد و انداخت رو میز و ساعت منو دستش کرد.. از پروژکتوری که تو چشماش بود میشد فهمید خیلی از کادوش خوشش اومده!!!! خوشحال شدم و لبخندی زدم.بعد از کادو ها کیک و شامم خوردیم و برگشتیم خونه.
romangram.com | @romangram_com