#عشق_و_تقدیر_پارت_13





فصل دوم

-رها....رها جون...رها کجایی؟

ساحل بود که داشت صدام میکرد.

من:جانم ساحل جان؟

ساحل:رها جون بیا رقص پای ترکی بچه ها رو ببین...

من:باشه عزیزم بریم.

داشتم فکر میکردم تو این یه ماه که گذشت اتفاق خاصی نیفتاد جز اینکه موسسه ای که توش زبان تدریس میکردم به خاطر بازسازی تعطیل شد و سپهر دو هفته با دوستاش رفتن ترکیه و امروز بر میگردن و خاله درسا هم واسه همین امروز همه رو دعوت کرده بود خونشون. آخ که چقد دلم براش تنگ شده. سریع کارمو انجام دادم و رفتم خونه. گلی خانوم خدمتکار خونمون درو باز کرد. به شوهرش که سرایدار خونه بود سلام کردم:

-سلام اقا سهراب..مامان اینا خونه هستن؟

اقا سهراب:سلام دخترم خسته نباشی...نه رفتن گفتن شماهم زود برید

من: باشه ممنون.

سریع رفتم داخل و به گلی خانومم سلام دادم و رفتم تو اتاقم. اواخر اسفند بود و هوا هم خفن سرد بود!. یه پالتوی مشکی و شلوار تنگ مشکی پوشیدم و یه کلاه بامزه و شال گردنم سرم کردم و بوت های ساق کوتاه مشکی مو پوشیدم. یه کوچولو سایه ی صورتی که بیشتر به یه هاله ی صورتی شبیه بود با یکم رژ گونه صورتی به همراه برق لب هم زدم و به سمت فرودگاه... رفتم. به خاله اینا زنگ زدم و گفتم من خودم اومدم فرودگاه. ساعت 6 سپهر میرسید و الان ساعت 5 بود و ترافیک . امیدوار بودم برسم که خداروشکر رسیدم. یک ربع به اومدن سپهر مونده بود و هنوز خاله اینا نیومده بودن. رفتم تو محوطه ی فرودگاه و زنگ زدم به خاله اینا. خاله درسا جواب داد:


romangram.com | @romangram_com