#عشق_و_تقدیر_پارت_70

رامین رفت و گارسونم غذای مارو اورد و مشغول خوردن شدیم. بعدش که رفتیم خونه در بدو ورود گلوریا و والریا جولومونو گرفتن و گلوریا گفت:

-کجا بودین؟!!

من:ببخشید به شما ربطی داره ؟؟؟

گلوریا: واقعا بی ادبی... چرا مارو نبردی؟

با حرص حرف میزد...

من: چون دلم میخواست با سلنای عزیزم تنها باشم مشکلی هست؟؟

والریا لاتی گفت:

-ببین رها ... اگه بخوای همینطوری ادامه بدی بد میبینیااا یادت که نرفته من کلاس کاراته میرم؟؟؟!!! (هه هه خانوم نمیدونه من استاد کاراته ام.!!!)

دستشو کشیدم و با خودم بردم تو اتاقم . دستشو از تو دستم در آورد و در حالی که تعجب کرده بود با خشم گفت:

-ولم کن عوضی...

کارت مربی گری کاراتمو نشونش دادم و گفتم:

-ببین بچه .. این کارت مربی گری منه... تو داری یه استاد کاراته رو از اون 4 تا فن مبتدی که تو 7 ماه یاد گرفتی میترسونی؟!!

آخ آخ قیافش دیدین داشت... با عصبانیت رفت بیرون و درو به هم کوبید... از خنده ولو شدم روی تخت که چند تا تقه به در خورد و سلنا وارد شد و با خنده گفت:


romangram.com | @romangram_com