#عشق_و_تقدیر_پارت_51

و سعی کردم دیگه بهش فکر نکنم. چون دیر شده بود ناهارو تو یه رستوران صرف کردیم و بعدش رفتیم خونه تا پسرا برای شام جوجه کباب درست کنن. هنوزم یکم اعصابم خورد بود ... پسرا داشتن شام درست میکردن... اصلا فکر نمیکردم انقد تمیز و با دقت و حرفه ای کار کنن... اونم کی؟... سپهرسه پیچ...فرشید کپک و فرهاد هاپو!!! این اسمایی بودن که من وهستی برای سپهر و فرشید و فرهاد ساخته بودیم...!!! هستی و سوگل مشغول حرف زدن بودن... این شد که منم عذر خواهی کردم و به بهونه سر درد به اتاقم رفتم... داشتم به عمو هام که هفته دیگه با خانواده هاشون میان ایران... مادر بزرگم(مادر بابام) سه تا پسر به اسم های امیر و امید و احسان داشت... امیر که میشد بابای خودم... امید عموی بزرگم بود و همسری زیبا ولی گنداخلاق به اسم لورا داشت. لورا و امید دو تا دختر به اسم های گلوریا و والریا داشتن. گلوریا دختر قد بلند ولاغر و سفید پوست بود. چشماش آبی و موهاش بلوند و بلند و صاف بود. خواهرش والریا دقیقا برعکس گلوریا بود. قد کوتاه و چاق و سبزه که چی بگم... سیاه بود!! چشماش مثل پدرش و پدرم و من عسلی بود و موهای سیاهش همیشه کوتاه و پسرونه بود... احسان عموی کوچیکتر از عمو امید و بزرگتر از بابام بود... همسرش مگی زن فوق العاده زیبا و مهربونی بود که من بیش از حد دوستش داشتم... عمو احسان و مگی جون یه دختر و یه پسر داشتن به نام های سلنا و پیتر. سلنا یه دختر ریزه میزه ای با قد متوسط بود... مو های مشکی و بلندش و چشمای میشی و پوست سفیدش به مگی جون رفته بود... برادرش پیتر هم یه پسر قد بلند, هیکلی, و جذاب بود. موهای مشکی و چشمای میشی رنگش به سلنا و مادرش شبیه بود و پوستشو هم برنزه کرده بود... کلا خانواده ی عمو احسان رو خیلی بیشتر از خانواده ی عمو امید دوست داشتم... سن هاشونو دقیقا یادم نبود... تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد... تینا بود... جواب دادم:

-الو...؟

-الو و کوفت .... الو و درد... الو و مرض...

من:هووووو کجا؟ پیاده شو با هم بریم بابا .... چته باز...؟!!

-من چمه؟... پاشدی رفتی شمال عشق و حال یه زنگم به من نمیزنی؟؟

من:خب بابا یادم نبود حالا خوبه 2 ساعت پیش داشتیم با هم اس بازی میکردیماااااا!!...

-خیله خب بابا بیخیال ... کجایید؟

من:من تو اتاقمم ولی بقیه پایینن...

-بقیه یعنی کیا؟!!

من: هستی و سوگل و فرهاد و سپهر و فر...

تینا پا برهنه دوید وسط حرفم و با ذوق گفت:






romangram.com | @romangram_com