#عشق_و_تقدیر_پارت_48

سپهر:من برم بخرم؟!!

من: آره دیگه مگه الان نگفتی بیا ببین کدومو دوست داری برات بخرم؟؟!!!

سپهر بلند خندید و گفت:

-تو هم که منتظر بودی...

من:خربزه کوفت کردی باید پای لرزشم بشینی!!!!

خندید و هیچی نگفت و رفت تا برام از همون آلوچه ای که میخواستم بخره!!! (ولی خودمونیماااا... این سپهر هم همیشه لحظه ی حساس میرسه!!! هرچند اگر اون یارو هم شماره میداد من نمیگرفتم...) شما ها هم اگر عاشق شده باشین حال منو درک میکنین ... وقتی قلبتون دست یکی باشه حتی اگر بخواین هم نمیتونین کاری بکنین... یه حس عذاب وجدان یا خیانت رو دارید... خلاصه رفتیم و توی یه جنگل نشستیم... منو هستی و سوگل نشسته بودیم و مثل این بچه ها آلوچه هایی رو که پسرا برامون خریده بودن رو میخوردیم!!! اونا هم کمی اونطرف تر از ما نشسته بودن و داشتن قلیون میکشیدن...داشتم با تینا اس ام اس بازی میکردم و حوصلم هم خفن سر رفته بود... واسه همینم گوشیم رو تو جیبم گذاشتم و رفتم نشستم پیش سپهر که قلیون دستش بود و مظلومانه بهش زل زدم... بعد از چند ثانیه شلنگ قلیونو گرفت سمتم و گفت:

-خیله خب بیا... قیافتو شبیه گربه ی شرک نکن!!!

آخه هر وقت قلیون میگرفت دستش دیگه گرفتنش کار حضرت فیل بود!! تنها کسی که میتونست از دستش بگیره من بودم!!!شلنگو از دستش گرفتم و بدون اینکه سرشو تمیز کنم گذاشتم روی لبم و مشغول شدم... داشتم دودشو حلقه ای میدادم که فرشید مثل این ندید بدیدا و با ذوق الکی و مسخره بازی گفت:

-هه آخ جون رها داره حلقه از دهنش در میکنه...!!!

زدم زیر خنده که باعث شد دود تو گلوم گیر کنه و سرفه ام بگیره!! بین سرفه هام بریده بریده گفتم:

-کثافت...بیشور...خف...ه...بش.. ی.... ایشا...لا!!!!

شلنگو گرفتم به طرف هستی و اون مشغول کشیدن شد.... سپهر رو به فرشید گفت:

-فرشید داداش اینجور که بوش میاد اینا حالا حالا ها نمیذارن این قلیون به ما برسه ... بپر یکی دیگه بچاق!!


romangram.com | @romangram_com