#عشق_و_تقدیر_پارت_20
اگه فراموشم کنی ترک اغوشم کنی
پرنده ی دریا میشم تو چنگ موج رها میشم
به دل میگم خاموش بمونه میرم که هرکسی بدونه
میرم به سوی اون دیاری که توش منو تنها نذاری
اخیش دلم برای صدای گیتارم تنگ شده بود.حالا سبک شده بودم . سعی کردم بغض تو گلومو قورت دادم و رفتم و خوابیدم.
صبح ساعت 5 با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم و رفتم حمام.وقتی از حمام اومدم خونه ساکت ساکت بود. حتما هنوزم خوابن . خورده وسایلمو جمع کردم و وقتی دیدم بازم صدایی نمیاد به سمت اتاق مامان و بابا امیر رفتم. در کمال تعجب دیدم اتاق خالیه. خواستم از اتاق برم بیرون که چشمم خورد به یادداشتی که روی در اتاق چسبونده شده بود. دست خط مامان بود:
-بابات براش یه کار واجب پیش اومد. یه سفر فوری.بابات رفت.منم با دوستام قرار داشتم.تو هم نمیخواد بری...!!
درسته که به این مسخره بازیای دنیا و امیر یا همون مامان و بابام عادت داشتم ولی دیگه داشتن شورشو در میاوردن. به جهنم نیان . ولی من خودمو پاسوز بچه بازی های دنیا و سفرهای گاه و بی گاه امیر نمیکردم.من میرم و خوش میگذرونم اونا هم برن دنبال بدبختی های خودشون. یه زنگ زدم به بابا. بهد از 4 تا بوق جواب داد:
-بله؟
من:امیر خان دیگه داری با این مسافرت های مسخرت شورشو در میاری...
بابا:رها صد بار بهت گفتم با من و دنیا درست صحبت کناااا
من: زندگی منو بهم ریختین...من دارم پاسوز سفر های تو و قرتی بازیای دنیا میشم حالا میگی درست صحبت کنم؟
و با عصبانیت قطع کردم و به مامان زنگ زدم با خنده جواب داد:
romangram.com | @romangram_com