#عشق_‌کیلویی‌_چند_پارت_58


رها ( یاس ): اولا من عزیز شما نیستما کیشمیشم دم داره یه خانوم بهش اضافه کن

خندم گرفت اما جلوی خودمو گرفتم با جدیت گفتم : ببینم ضعیفه این چه وضع بیرون اومدنه

رها : اخه جدی بودنم بهت نمیاد بابا بزرگ

من : جان ؟؟؟؟ بابابزرگ ؟؟؟؟

رها : اره دیگه هی ادای بابابزرگارو در میاری

حالا ولش بیا بریم غذا بگیریم بچه ها ناهار نخوردن

من : اااا ما هم نخوردیم

رها : ااا زیارت قبول خوشا به سعادتت هه هه هه من: زهر مار

رها : بله؟؟؟؟؟؟

من : هیجی میگم با این لباس ؟

رها : نه اگه لباس خودت اندازم میشه بده برم بپوشم بیا بریم ببینم

من : خا

( معبوداااااااا دخترا چه پرو شدن )

رفتیم رستوران غذا گرفتیم بعدم رفتیم توی پنت ه*و*س طبقه24 هتل

من : خوب بریم بچه ها رو ا کنیم

رها : باش


romangram.com | @romangram_com