#عشق_کیلویی_چند_پارت_56
من : هاااااا؟ چیه ؟ ارث پدرتو می خوای ؟
حالا یکی نیس بگه چرا لال نمی شی ذلیل شده
سامی عصبانی شد چه جور یکدفعه دستشو برد بالا و.. با تمام قدرت زد زیر گوشم
گوشم داشت زنگ می زد?📯
فقط نگاهش کردم نه تکون خوردم حتی یک قدم انگار به زمین چسبیدم نه جیکم در اومد هیچی. این ضربه رو به سگ می زد تا الان خون مغزش قاطی می شد
داشت با پشیمونی نگام میکرد رومو اونور کردم اروم اروم رفتم سمته اتاق دیدم داره دنبالم میاد برگشتم چنان با نفرت نگاهش کرد که خودم پشمون شدم ( حالا انگار شمشیر خوردم ولی خوب غرورم خورد شد ) وایساد سرشو انداخت پایین رفت
رفتم تو اتاق دراز کشیدم نمی دونم چی شد که خوابم برد
یک
رادوین
من: سرمه این چه وضع بیرون اومدنه هاااا ( با داد خخخ )
پالیز (سرمه ): سر من داد نزنااااا منم بلدم داد بزنم یک بار دیگه برای من تعین تکلیف کنی خودت می دونی
راهشو گرفت رفت ااااا چرا اینجوری شد چقدرم تحویلم گرفت خخخ
رفتم تو اتاق دیدم سامی با قیافه داغون سرشو تکیه داده به تخت خوابش برده دلم نیومد بیدارش کنم برا همین رفتم دوش بگیرم
تیسا ( خوشید )
دیدم شهریار داره بر بر نگام می کنه
من: چیزی شده ؟
romangram.com | @romangram_com