#عشق_‌کیلویی‌_چند_پارت_52


من : نهال چی شده چرا اینجوری رفتار می کنی ؟

سرش پایین بود

من : با توام

هیلا یه کلمه هم حرف نزد دستشو کشید رفت منو تو شک گذاشت اخه من چیکار کردم بعد از چند دقیقه اومدم بیرون هیچی نگفتم

اپاما

من : بچه ها همه گوش بدید هیچ کس نباید اسم اصلیمونو بدونه یه مسئله مهم هفت روز دیگه برگزار می شه سرهنگ تو ایمیلا بهم گفت شما هم هستین و توی این مهمونی شروع می کنید کلر اصلیتونو ما دخترا هم اونجا برنامه اجرا می کنیم

سامیار : نه برا چی شما که تازه رفتید چرا انتقد زود باید برنامه اجرا کنید

همه پسرا با سامی موافق بودن

من: دستوره مافوقه

من : خوب حالا خوش اومدید برین اتاق خودتون ما از امروز کارمون شروع میشه

پسرا بلند شدن

شروین ( ابتین ): خوب یکدفعه می گفتی گمشین بیرون دیگه

یاس ( رها ): گمشین بیرون

شهریار( اتردین ): ادب مدب یختی نه ؟

تیسا ( خورشید ): اره

همه زدن زیر خنده


romangram.com | @romangram_com