#عشق_کیلویی_چند_پارت_49
اقای ...: گود بای
حالا مثلا می خواد بگه من خارجی بلدم مرتیکه عجنوی
راه افتادیم رفتیم سمت ماشین سوار شدیم حرکت به سوی هتل رفتیم تو اتاق سریع اطلاعاتو برای بابا ایمیل کردم و تمام
همه بیهوش شدیم از خستگی صبح ساعت 5 بیدار شدم دیدم ااا اینا هنو خوابن بهترین روش عاقا چیکار کردم حدس بزنید موهاشونو بستم به بالای تخت همه کله هاشون اویزون بود ?
دیدم هیلا بلند شد داد زد : بچه ها بچه ها بلند شید ساعت 8 شد ( رفتم ساعتو دست کاری کردم روانی هم خودتونید ) همه پریدن ، پریدن همانا سراشون ترکید همان جیغ میزدن جه جور داشتم میترکیدم از خنده
من : چتونه شماها
تیسا : این کار توا نه؟ من اگه دستم بهت برسه بیا بازشون کن
من : به من چه؟
پالیز : بیا اینارو باز کن دیر شد
من : نه بابا ساعت 5صبحه دست کاری کردم ساعتو
بچه ها داشتن از عصبانیت منفجر میشدن
هیلا دم دستش یه بطری اب بود پرت کرد سمتم یعنی یکم دیر تر جا خالی میدادم مرگم حتمی بود?😂😝
اروم رفتم پیششون موهاشونو باز کردم
همشون منو بلند کردن انداختنم تو وان منو با پارچه بستن به وان بعد پراب کردن وانو
من : خیلی اشغالید کمک کمک اونام هر هر میخندیدن
ای زنگ در اومد
من : باز کنید این صاب مصبو
romangram.com | @romangram_com