#عشق_‌کیلویی‌_چند_پارت_47

مرده : بفرمایید داخل رفتیم تو روی مبل شیک کرم رنگ نشستیم ......

اپاما

داشتم دفترو زیر چشی دید میزدم

اقای لوینی ( فامیلی قعطی بود ) : خوب سابقه کار مدرک هر چی دارید بدید به من

من : بفرمایید

همه رو یه دور نگاه کرد رو به من گفت : سرپرست گروه شمایید

من : بله

اقای ...( خو فامیلیش مضخرفه ): اونجور که معلومه واسه تفریح این کارو می کنید

من : بله

اقای ...: پس سه ساعت دیگه بیاید برا جواب قطعی

من : باشه پس بای

بلند شدیم ( همه با هم بودیم )خیلی سانتال مانتال رفتیم بیرون

من : بچه ها یادتون باشه هیچ وقت با اسم اصلی همو ا نکنید در هر شرایطی

بچه ها : باشه

نهال ( هیلا ): خوب روشا جون بریم خرید باوشه ؟?

من : باوشه بعدم هر هر خندیدیم الکی خوش به ما می گن رفتیم سمت بازار یکم خرید کردیم بعد رفتیم شرکت دقیق سر سه ساعت

رفتیم داخل به منشی گفتم با اقای .. قرار داشتیم

romangram.com | @romangram_com