#عشق_کیلویی_چند_پارت_42
سرهنگ : اشکال نداره پسرم سریع خودتو با اون چهارتا دوستات برسون مرکز
من : مشکلی پیش اومده ؟
سرهنگ : خیر پسرم فقط لطفا خودتونو سریع تر برسونید
من : چشم چشم خدانگهدار
سرهنگ : خداحافظ
سریع زنگیدم ( ادبیاتم از پهنا تو حلقتون) به بچه ها اونام گفتن باشه همه با هم پیش به سوی مرکز
همین که پیاده شدیم چشممون خورد به دخترا وای باز من این دختره خاصو دیدم دیدم داره نگام می کنه من سریع با سرمو به علامت سلام تکون دادم بچه ها هم به تبعیت از من همین کارو کردن
یکدفعه دیدم رادوین زل زد به این دختره (پالیز )اونم کجا لب دختره حالا من شدم این شکلی?😕
سریع رفتم پیشه رادی
من : داداش خبریه ما نمی دونیم
دیدم هول شد
رادی : نه نه هیچی نشد
من : تابلو کردی دیگه سریع بگو
رادی :به جون خودم هیچی
من : دیگه مطمئن شدم داری یه چیزو مخفی می کنی
رادوین: باشه هیچی بابا من یه غلطی کردم
romangram.com | @romangram_com