#عشق_‌کیلویی‌_چند_پارت_39

پالیز

ای خدا تو رو نکشه دختر جان این چه حرفی بود که زدی

رادوین : من عذر میخوام من..

من : بسه تورو خدا

رادوین : من...

جوری نگاهش کردم که لال شد

سریع رفتیم پیشه بچه ها

همه پرسیدن کجا بودید چقدر دیر کردیم شهریار : داشتیم میومدیم همو دیدیم تا بیایم طول کشید

هیلا : من از همه عذر میخوام باعث و بانیه این اتفاق من بودم تورو خدا ببخشید

فرسام : ایراد نداره من میبخشمت

هیلا جوری بهش چشم غره رفت که من به شخصه گرخیدم

اپاما

همه راه افتادیم سمته ماشینامون

دیدم بچه ها حرکت نمی کنن ای وای یادم رفت به بچه ها بگم کورس بزاریم سرمو از شیشه بردم بیرون داد زدم : کووووورس بزاریم

همه موافقت کردن راه افتادیم بازم مثل همیشه اپاما برنده میشه یکدفعه دیدم ماشینه این پسر مشنگه ( سامیار ) اومد جلوم هی میومدم ازش جلو بزنم نمیزاشت بهم راه نمی داد

بی تربیت راه نمیدی نه ؟ الان حالیت می کنم

از اینه نگاه کردم دیدم بچه ها هنوز بهم نرسیدن سرعتمو کم کردم رفتم پشتش سپر به سپرش چسبوندم دیدم از اینه داره با تعجب نگام می کنه

romangram.com | @romangram_com