#عشق_کیلویی_چند_پارت_32
دختره ( آپاما): اوا چرا چشاتو بستی
من : کتفم
دختره ( اپاما ):چی
آپاما
رفتم جلو که دیدم از کتفش داره خون میاد
من : چی شد ؟
پسره ( سامی ): هیچی سیخ رفت توش
من : من که وسیله همراهم نیس پس یه لحظه وایسا
چون شالم پهن بود از وسط نصفش کردم بعد سیخ از روی کتفش کشیدم شال بستم روش دیدم داره بربر نگام میکنه
من : ها چیه ادم ندیدی
پسره : ادم دیدم میمون ندیدم
من : اگه خیلی دوس داری ببینیش برو جلو اینه به جای تشکرته پسره روانی
پسره ( سامی ): خوب حالا
من : سریع بلند شو بریم وقتو هدر نده
فرسام
هیچی دیگه بلند شدم بریم از اون اتاق درمان بیرون
romangram.com | @romangram_com