#عشق_‌کیلویی‌_چند_پارت_19

همه زدیم زیر خنده

من: خوب برین دیگه وایسادین برا چی

سامیار :هیچی فقط هر کی با ماشین خودش میاد یا نه باهم بریم

من: باهم رفتنو که با هم میریم اما به نظر من هرکس با ماشین خودش بیاد

شهریار: اره بهتره

سامی: باشه

فرسام رادوین باهم میگن: ما هم که تابع جمع?😂

همه راه افتادیم بریم که یاد شماره اون دختره چی بود فامیلیش اها رهسان رها رهسان

اخی چه اسم با حالی رها هه هه هه

اپاما

همه ی بچه ها با هم جمع شدیم رفتیمسنگان نور خیلی جای قشنگی بود رفتیم قسمت جنگلیش که الاچیق داشت نشستیمو شروع کردیم به حرف زدن و لواشک پاستیل خوردن وقلیون کشیدن?😋😋😋

رها: اه اه اینا چیه می کشین

هیلا: اپاما بس کن اه اه بچه ها اونجا رو بازم پسرا اوق

همه برگشتیم اوف باز اینا پیداشون شد ولی عجب ماشینایی دارنا نه که ما ماشینمون پیکان جوانانه

هیچی عاقا همین که پیاده شدن ما رو دیدن داشتن پچ پچ می کردن حالا بگو من لز کجا دیدم د نه د ما رو مونو اونور کردیم که مثلا ما شما رو ندیدیم حالا بگو من از کجا دیدم ماشینمون پیش الاچیق پارک بود از اینش داشتم برادران گرامی رو نظاره می کردم

فرسام

من : دهه باز اینا پیداشون شد رومو طرف بچه ها کردم دیدم زل زدن به من

romangram.com | @romangram_com