#عشق_‌کیلویی‌_چند_پارت_15

سامیار : سامیار شریفی

رادوین :رادوین رادفر

سرهنگ یه جوری نگاش کرد بعد سریع نگاهشو گرفت

شهریار : شهریار سلطانی

من: شروین سلطانی

فرسام : فرسام جاسمی

سرهنگ رفت دوتا پرونده اورد بررسی کرد اوفف اخه الان وقت این کاراس بعدم تو لپ تاپ نگاه کرد بعد یه نگاه به ما کرد

گفت: شما اقای رادفر و جاسمی به کلانتری جدید خوش اومدید

همه با بهت داشتیم نگاهش میکردیم چی میگه؟

سرهنگ : شما همون پلیس های ویژه هستید که از کلانتری 17 انتقالی گرفتید به اینجا امروز قرار بود ملاقاتتون کنم که این اتفاق افتاد

خوب خودمو معرفی می کنم من سرهنگ سولتی هستم

سامیار: پس..

سرهنگ : درسته من پدر خانوم سولتی هستم همون که زدین سرشو شکوندین

سامیار سر افکنده سرش انداخت پایینو حرفی نزد

وای وای چه حسن تصادفی خخخخخخ

قسمت چهارم

رادوین

romangram.com | @romangram_com