#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_9

-اولاً اسم من شادانه نه شادی، دوماً اینقدر منو مسخره نکن، بعد بخند، سوماً تنبیه بزرگی مثلاً چی؟

شایان با یک قیافه ی خبیثانه جواب داد:

-مثلاً با کمربند سیاه و کبودت می کنه.

شادان لب هایش را برچید و سوال کرد:

-شوخی می کنی دیگه؟

-نه اصلاً واقعی واقعی بود این دفعه.

-خوب پس من تکلیف و پروژه هایم را به کی بدم؟

-حالا اینجا زیاد پروژه بهتون نمیدن.

-واقعاً؟

-آره خیالت تخت تخت.

-هوم، خیالم تخت تخت.

شایان یک ضربه ی محکم به کمر شایان زد و گفت:

-بچه بدو تا بریم غذا بخوریم. روده کوچیکه روده بزرگه را خورد.

-بدو تا بریم یه غذای توپ بزنیم تو رگ.

romangram.com | @romangram_com