#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_35

- دانشگاه قبول شدم.

- اِ، به سلامتی. مبارک باشه.

- ممنون. نمی دونم این جمله چه معنی میده؛ ولی شایان گفت، بهت بگم "دست خالی نیا!''

مارسان با صدایی که ته خنده داشت؛ گفت:

- حتما عزیزم. خب این جشنتون کجاست؟

- شایان می گه خونه ی خودم.

- شایان الآن بغل دستته؟

- آره.

- میشه گوشی را بدی دستش؟

- حتما.

پس از چند لحظه صدای خندان و پر شیطنت شایان در گوشی پیچید:

- سلام مارسان خانم. عزیز دل امیر خان. چطوری شما؟

- به مرحمت شما.

- چوب کاری نفرمایید بانو.

romangram.com | @romangram_com