#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_27
***
- ناراحتی با شایان نرفتی؟
- نه. دارم فکر می کنم میشه با دوست دختر شایان تو این مسافرت خوش گذروند!
- نگاه اونقدرا هم بد نیست. ولی خوب چون تو خواهر شایانی و شایان دوستت داره، بهت حسودی می کنه.
- برام مهم نیست.
- خب، حالا از خودت بگو. چکارا می کنی؟
- درس می خونم.
- همین؟
- آره دیگه. از صبح تا شب یا کلاسم یا معلم تو خونه بهم درس میده.
- موفق باشی.
- مرسی.
بعد از حدود نیم ساعت، ماهان که حوصله اش از کم حرفی شادان سر رفته بود، رو کرد بهش و گفت:
- همیشه همینقدر کم حرفی؟
- کم و بیش.
romangram.com | @romangram_com