#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_23

-کوفت. حالا اگه ندیدی رفتم آلمانی یاد گرفتم!

-به نظر من یاد نگیری بهتره. چون غیر از سه تا کشور، کشورهای دیگه، به زبان آلمانی توجه ندارند. برعکس فرانسوی و اسپانیایی.

-خیلی ممنونم از کمکت.

-bitte(خواهش می کنم)

و بار دیگر زیر خنده زد و شایان با حرص زیر لب کلمه ی زهرمار را به سمتش نشانه رفت و ماشین را راه انداخت.

****





فصل دوم: به خاطر...





شهاب گفته بود، فعلا به کسی نمی گوید که شادان برگشته تا وقتی که موقعش برسد و برای شادان معلم خصوصی گرفته بود تا درس هایش را به او یاد بدهد. البته در درس های ریاضی و فیزیک فقط تست می زد و معلم نیز با او تست کار می کرد. ولی در بقیه ی درس ها باید به او درس هم می دادند که کار حضرت فیل بود. شادان از صبح تا ظهر و از عصر تا ساعت ده شب کلاس داشت. حتی پنج شنبه، جمعه ها هم درس می خواند. ولی پنج شنبه ها تا ساعت هشت و جمعه ها هم فقط تا ظهر درس می خواند و بقیه ی مواقع با شایان به بیرون می رفتند و گشت می زدند و گاهی اوقات هم در خانه باهم بازی می کردند یا به پشت بام می رفتند وباهم صحبت می کردند.

فقط سه روز تا عید مانده بود و شادان ظرف یک ماه اخیر هر جمعه ای که بیرون می رفت، وسایل مورد نیازش را می خرید و برای همین برای عید کاملا آماده بود. قرار شده بود فقط روز قبل از عید و روز عید و روز بعد از آن درس نخواند ولی با مسافرت برنامه هایش به هم ریخته شده بود و سعی می کرد فشرده درس هایش را بخواند تا مشکلی برایش پیش نیاید و نخواهد به جبران آن از خواب و استراحتش بزند. دلش برای راحتی بیش از حدی که در آلمان داشت، تنگ شده بود. (در آلمان درس ها را در کلاس فرا می گیرند و همان روز و روز های بعد به طور مستمر امتحان می دهند و تقریبا فقط روزی یک ساعت از وقتشان صرف درس خواندن می شود و برای دانشگاه هم بستگی به نمرات دبیرستان راه می دهند و بعضی دانشگاه ها که امتحان ورودی می گیرند بیشتر بستگی به تجربه و هوش و خلاقیت دارد تا میزان درس خواندن. در ضمن یک سری استاد های دبیرستان هم می توانند دانش آموز به کالج یا دانشگاه معرفی کنند که شادان هم از همین وسیله پیشنهاد دریافت کرده بود که تو اول رمان به آن اشاره کردم.) گاهی اوقات که از درس خواندن که عملی مهلک و جان فرسا مانند شکستن غول بود، خسته می شد، با خود فکر می کرد که ای کاش حداقل در آلمان می ماندم و همان جا درسم را ادامه می دادم و چند سالی هم کار می کردم و بعد بر می گشتم . حداقل بهتر از الآن بود. ولی بعد با یادآوری لذتی که در کنار خانواده اش داشت، حرفش را پس می گرفت. هر چند که رفتار مهرناز هنوز با او سرد بود. ولی خوب رفتار خوب پدرش و شایان به رفتار مهرناز می چربید.

***

romangram.com | @romangram_com