#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_14
-چه کاری؟
-برو اتاقتو ببین بعد لباست را عوض کن باهات کار دارم.
-می خوای من را کجا ببری؟
-برو اتاقت را ببین. اه فوضولی دیگه نمیشه کاریت کرد.
-اصلاً آدم بامزه ای نیستی.
و با قیافه ای عصبانی به طرف راه پله ی سمت چپ به راه افتاد و از آن بالا رفت.
وقتی در را باز کرد اتاقی بیست و چهار متری با یک دست مبل راحتی چرم آمریکایی مشکی و میزی بیضی شکل چوبی با خط های راه راه و یک دستگاه تلویزیون و دی وی دی پلیر همراه با استریو و سایر امکانات وجود داشت. وسایل ورزشی هم در گوشه ی سمت چپ اتاق بود. سمت راست اتاق یک آشپزخانه ی اپن شش متری بود که فاصله ی اپن تا دیوار یک در کوتاه بود که مانند فیلم های وسترن کامل هر دو طرف در باز و بسته می شد. یعنی یک در تگزاسی. وارد آشپزخانه شد. فقط یک سینک همراه با شیر که بالای آن در کابینت ظروف بسیار کمی بود و در کنج آشپزخانه یک یخچال که داخل آن پر از مواد و خوراکی بود. از آشپزخانه بیرون آمد. به طرف یکی از دو در دیگر اتاق رفت. در اول رو به تراس باز می شد و وقتی در دوم را باز کرد،اتاق خواب همراه با تخت خواب و دو میز که روی هر کدام یک آباژور و یک میز آرایش و یک کاناپه و کامپیوتر بود. روی میز تحریر هم یک لپ تاپ سفید وجود داشت. همه ی وسایل اتاق به جز کامپیوتر و لپ تاپ طیف رنگ سبز بود، حتی آباژور ها. میز کامپیوتر، مانیتور، کیس، اسپیکرها، پرینتر و حتی اسکنر طیف مشکی و توسی بود. در اتاق خواب هم دو در دیگر بود. یکی حمام و دستشویی و دیگری در بالکن. میز تحریر زیر پنجره بود و میز کامپیوتر در گوشه ی سمت چپ اتاق. کاناپه هم کنار تخت بود و تاج تخت هم به دیوار راست چسبیده بود. تختی که کوچکتر از تخت دو نفره و بزرگتر از تخت یک نفره بود. چمدانش کنار تخت بود. تازه یاد حرف شایان افتاد. حوصله ی دوش گرفتن نداشت. پس فقط لباسش را عوض کرد. پالتویی را که بلند تر از بقیه ی پالتوهایش بود را به جای مانتو پوشید و از اتاق خارج شد. وارد راهرو شد و مستقیم به طرف اتاق شایان رفت. بدون در زدن وارد شد. اتاق شایان هم دقیقا مثل اتاق شادان بود و تنها تفاوت آن در رنگ آن بود. شایان که روبروی آینه ی اتاق خواب ایستاده بود و موهایش را درست می کرد، به شادان نگاه کرد که در آستانه ی ورودی ایستاده بود و با کنجکاوی اطراف را نگاه می کرد. همانطور که به ادامه ی درست کردن موهایش مشغول بود به شادان گفت:
-بفرمائید تو دم در بده.
شادان لبخندی زد که دندان های ردیفش آشکار شد و لب های خوش فرمش زیباتر شد. وارد اتاق شد و با صدایی ظریف که باعث جلب توجه شادان شد، گفت:
-حالا خوب شد؟ چرا دم در بده؟
شایان به صورت زیبای خواهرش نگاه کرد و نفس عمیقی کشید و بعد دست از موهایش برداشت و گفت:
-این یک طعنه است. دارم میگم چرا در نزدی؟ در نزدن بده.
و بدون اینکه فرصت دیگری به او برای سوال بدهد ادامه داد:
romangram.com | @romangram_com