#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_134


-اوهوم.

در حالی که دستش را پشت پیمان می گذاشت، او را به طرف خروجی برج راهنمایی کرد.

در همان حال برای نگهبان هم سری تکان داد.

پیمان که طاقتش سر آمده بود، پرسید:

-نگفتی برای چه کاری؟

شایان شروع به توضیح دادن کرد:

-چند روز ها پیش یه نفر به خواهرم زد.

پیمان ساکت به حرف های شایان گوش می داد:

-خواهرم بعد از اون تصادف به مدت ده روز تو کما بود. کسی که بهش زده، کسیه که خواهرم بهش علاقمنده.

پیمان ابرویش راستش را بالا انداخت.

شایان لبخند نیم بندی زد و در حالی که دستش را در موهایش می کشید، به پیمان تعارف کرد تا اول خارج شود.

پیمان به بیرون رفت و پشت سر او شایان هم به طرف ماشین پیمان رفت.

هر دو سوار ماشین پیمان شدند ولی پیمان ماشین را روشن نکرد.


romangram.com | @romangram_com