#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_130
شادان خونسرد روی کاناپه ی راحتی نشسته بود و کانال ها را بالا و پائین می کرد.
در عوض آن دو شهاب مانند اسپند روی آتش جلز ولز می کرد.
مهرناز که کلا مخالف تمام کار های شادان بود.
چه این تصمیم و چه تصمیم های دیگر.
وقتی شهاب خوب داد و بیداد هایش را کرد، شادان نگاه خونسردی به شهاب انداخت و گفت:
-اگه تخلیه شدین بزارین دلیلمو بگم.
-دختر اون زن داره.
-نه. اونا نامزدند.
شهاب پوزخند زد و گفت:
-اسمشون که تو شناسنامه ی هم هست.
شادان شانه هایش را بالا انداخت و بی تفاوت گفت:
-مهم نیست.
شهاب سرش را تکان داد و گفت:
romangram.com | @romangram_com