#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_107

آن دو هم از هم خداحافظی کردند و هرکس به سمت ماشین خودشان به راه افتاد.

قرار شد ساسان، نگار و نگاه را ببرد.

نارسان با امیر و مارسان برود.

و شایان و شادان هم که تکلیفشان معلوم بود.

***

صبح شادان به سر کار نرفت و تمام روز را با اسکایپ (skype) با دوستانش در برلین حرف می زد.

شب هم شام خورد و به طرف اتاقش به راه افتاد.

در بین راه در اتاق شایان را باز کرد و به او شب خوش گفت.

شایان هم در جوابش گفت:

-شب بخیر خواهر کوچولو. خوب بخوابی.

شادان در بین راه اتاق شایان تا اتاق خودش گوشی اش را از جیبش در آورد و برای مارسان اس ام اسی (SMS) به این مضمون داد:

-مارسان جان بیداری؟

و همان موقع جواب آمد:

-آره. چیکار داری؟

romangram.com | @romangram_com