#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_102


-اتفاقا من اومدم نارسان را نگاه کنم.

و برای خودش لبخند زد.

همه به سمت وسایل به راه افتادند و قرار شد امیر و ساسان بروند و برای همه بلیت خریداری کنند.

پس از آمدن امیر و ساسان یکی یکی سوار کشتی صبا شدند.

دستگاه شروع به حرکت کرد.

نگاه و نگار که هر دو جیغ می زدند و به ترتیب آویزان بازوی شایان و ساسان شده بودند.

شادان آرام و ریلکس نشسته بود.

مارسان دستش را دور بازوی امیر انداخته بود.

نارسان هم به بیرون نگاه می کرد.

کم کم سرعت دستگاه بیشتر شد و ولوم جیغ اکثر خانم ها هم بالا رفت.

تنها کسی که بین خانم ها جیغ نمی زد، شادان بود.

شادان آرام کنار گوش شایان گفت:

-گوشت هنوز سالمه؟ یا ناقص شد؟


romangram.com | @romangram_com